ترنّم جانترنّم جان، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

ترنّم نامه

دو هفته تنهایی

ترنّم جان ، دخترم سلام بابایی الان 2 هفته هست که تو و مامانی رفتید خونه مامان بزرگ پروین تا اونجا مامان بزرگی از تو و مامانی مواظبت کنه و قرار 2 روز دیگه برگردید پیش بابایی. نمیدونی توی این 2 هفته چقدر دلم واسه تو و مامانی تنگ شده باباجون. وقتی با مامانی تلفنی صحبت میکنم از بزرگ شدنت و شیرین شدنت واسم تعریف میکنه و دل بابایی رو کلی آب میکنه، ثانیه ها واسه برگشتن شما برام مثل ساعتها میگذره و خیلی طولانی شدن. لحظه ها را دارم با دلتنگی شما یکی بعد از دیگری پشت سر میزارم تا زودتر یکشنبه برسه و من چشمم به جمال تو و مامانی روشن بشه. دو سه روز پیش رفتم واسه دخمل گلم سه دست بلوز شلوار و 2 تا دستکش و 2 تا جوراب خوشگل خریدم تا وقتی اومدی تنت کنم...
26 بهمن 1391

دلتنگي

ترنّم جان ، دخترم سلام بابا جون ديروز مامان بزرگ و بابا بزرگ تصميم گرفتن كه بعد از چند هفته كه اومده بودن و مواظب ماماني و بعدشم تو بودن، برگردن سر خونه و زندگي خودشون، آخه طفلكيا توي آپارتمان نميتونن زندگي كنن سختشونه. خداييش خيلي واسه ماماني و تو زحمت كشيدن كه من همينجا دستشونو ميبوسم و از زحمتاشون تشكر ميكنم. خلاصه اينكه ماماني هم تصميم گرفت باهاشون بره آخه طفلكي هنوز نميتونه تنهايي از تو مراقبت كنه. من هم برخلاف ميل قلبيم كه اصلاً دوست نداشتم از تو و ماماني دور بشم بخاطر سلامتي تو و تنهايي ماماني موافقت كردم. اما از ديروز كه شما رفتين اصلاً حوصله هيچ چيزو ندارم حتي حوصله خودمم ندارم... خيلي دلم واستون تنگ شده به حدي كه ديروز نشستم ...
14 بهمن 1391

آرزوی سلامتی برای دختر نازم

دختر گلم: امروز 16 روزه که تو با منی و من هر لحظه خدا را به خاطر وجودت شاکرم. این روزها دلم خیلی گرفته.آخه نگران سلامتی شما هستم. توی این 16 روز کلی تو رو بردم دکتر و کلی هم خاله ها در مورد آزمایشاتت با دکترهای مختلف که می شناختن و باهاشون سروکار دارن مشورت کردن.باورت میشه هر کدوم از این آدمها یک حرف مختلف زدن و من واقعا بلاتکلیفم و نمی دونم چه کنم. عدد مربوط به آزمایش تیروئیدت بالاست و هرکس یک حرفی می زنه.یک دکتر میگه مشکلی نیست.یکی میگه سریع دارو شروع کنین.یکی میگه تا پایان یک ماهگی صبر کنین و دوباره تکرار کنین. خلاصه من خیلی نگرانم و نمی دونم چه کنم. هر بار با خون دادن شما من هزار بار مردم و زنده شدم و کلی گریه کردم. الهی بمیرم برای او...
11 بهمن 1391

سخت ترین لحظات عمرم

ترنّم جان ، دخترم سلام عمر بابایی امشب شما 10 روزه شدید و تو این 10 روز خیلی به من و مامانی سخت گذشت البته در کنار شیرینی حضور تو یه خورده سختی این مشکلات چند روزه برامون کمتر حس شد. گل بابا ، بعد از انجام آزمایش 3 تا 5 روزگی مشخص شد که یکم زردیت بالاست و اندازه ی TSH خونت که مربوط به اندازه گیری تیروئیدته بالاتر از حد معمول بود و توی سونوگرافی لگن پات مشخص شد که یکم لقی توی لگن سمت چپت هست. بابا نمیدونی این چند روزه چه بر من و مامانی گذشت ، چند بار بردیمت آزمایشگاه و آزمایش دادی تا یه کم زردیت اومد پایین ولی هنوز نگران تیروئیدتیم و قراره فردا دوباره بریم واسه آزمایش تیروئید که اگر خدایی نکرده جوابش خوب نبود دیگه میبرمت تهران واسه درمان ...
6 بهمن 1391

تولد عشق

ترنم جان دختر عزیز تر از جانم : گل مامان امروز نهمین روز تولد  شماست و من بعد از این چند روز وقت کردم بیام و برات بنویسم. عزیز دلم از روزی که به دنیا اومدی شدی تمام دین و دنیای مامان . واقعا دوستت دارم و عاشقانه پرستشت می کنم.  عشق من شما روز بیست و ششم دی ماه سال نود و یک ،ساعت دو و چهل و پنج دقیقه ، بیمارستان ام لیلا به دنیا اومدی و قدم روی چشمهای من و بابا گذاشتی. وزنت سه کیلو و چهارصد گرم بود و قدت پنجاه و یک سانت مادرم. تو خیلی نازی مامان و من واقعا دوستت دارم و هر روز که می گذره بیشتر از قبل عاشقت می شم. تو هدیه خدا به من و بابا هستی و صد هزار بار خدا را به خاطر این نعمت شکر می کنم. هر بار که نگاهت می کنم یک دنیا انر...
4 بهمن 1391

تولدت مبارک

ترنّم جان  ، دخترم سلام دختر عزیزتر از جون بابا ، امشب که دارم اینا رو واست مینویسم شما 2 روز و 9 ساعت و 25 دقیقه است که قدم بر چشم ما گذاشتین و تشریف فرما شدید. الهی که بابا دورت بگرده چقدر ریزه میزه و کوچولو و معصوم بودی... بعد از کلی انتظار پشت در اتاق عمل و کلی نگرانی بابت تو و مامانی ، بالاخره تو بدنیا اومدی ولی بخاطر یه نگهبان زبون نفهم که بعداً جریانشو واست تعریف میکنم، ما نتونستیم قبل از اینکه تو رو به اتاق نوزادان ببرن ببینیم ولی کلی پشت در اتاق نوزادان نگاهت میکردم و ذوقت میزدم ، تا اینکه بالاخره مامانی رو آوردن که البته من باز هم بخاطر خرید دارو موفق به دیدنتون نشدم تا اینکه بعد ازخرید دارو اومدم بیمارستان و تو و ...
29 دی 1391

شب قبل از تولد

ترنّم جان  ، دخترم سلام الهی بابا دورت بگرده امشب شب آخریه که توی دل مامانی هستی و فردا بعد از ظهر قرار بدنیا بیای ایشاالله عزیز بابا. فکر کنم خودت هم فهمیدی که امشب شب آخره که توی دل مامانی هستی ، آخه خیلی داری ورجه وورجه میکنی "اصن یه وضعی"... این جمله آخر رو بزرگ که شدی میفهمی چیه... یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی... ورجه وورجه واسه یه لحظته ، بابا قربونت بره همچین 180 درجه میچرخی که بیا و ببین... الهی بابا بلا گردونت بشم چقدر دوست دارم زودتر فردا شب بشه و تو و مامانی رو صحیح و سالم ببینم و قربون قد و بالای جفتتون بشم. خیلی دوستون دارم. (دوست داريم)M&Y ...
25 دی 1391

آخرین دل نوشته مامان قبل از تولد ترنم

سلام دختر عزیزم ترنم جان مامانی امشب آخربن شبی هست که تو دختر ناز توی دل مامان هستی و قراره فردا یه دنیا بیایی. عزیزم نمی دونم چه احساسیه داشتن موجود کوچکی که با تمام وجودش متعلق به من است. با همه وجود منتظرم تا فردا برسه و من بعد از ماهها انتظار دخترکم را ببینم. خیلی دوست دارم ترنم عزیزم.کوچولوی مامان باورم نمیشه که فردا قراره بیایی توی بغل مامانی. همش این روزها فکرم اینه که خدا کنه بتونی راحت شیر بخوری یا توی فکر واکنسنتم و یا توی فکر آزمایش غربالگریتم و کلی دلم غصه واکست زدنت رو داره. خلاصه اینکه خیلی دوست دارم و چشم انتظار دیدارت. امروزهم تو کلی توی دلم تکون خوردی و به مامانی حال دادی تا من بعدا دل تنگ تکونهات نشم عزیز دل مامان. خدا...
25 دی 1391

دل نوشته های مامان (13)

سلام ترنم مامان امروز به پیشنهاد بابایی رفتم دکتر دخترم. می خواستم اگر بشه بگم 24ام شما رو به دنیا بیاره. آخه هم من و بابایی خیلی چشم انتظار دیدارت هستم هم اینکه خاله مرضیه داره میاد و می خواستم که بتونه شما رو ببینه و بعدش دوباره برگرده تهران چون چند روز بیشتر مرخصی نداره ولی دکتر به هیچ عنوان قبول نکرد و تاریخ 26 ام ساعت 2 بعد از ظهر را واسه سزارین تعیین کرد و گفت زودتر از این امکان نداره  و برای بچه یک روز هم یک روزه. خب حداقل خوبی دکتر رفتنم امروز این بود که تاریخ دقیق تشریف فرمایی شازده خانمم رو فهمیدم. الهی من فدات بشم مامان جون تا اون روز خوب مواظب خودت باش تا صحیح و سالم بیایی بغل مامان و بابا. تازه امروز دکتر ازت نوار قلب هم...
21 دی 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنّم نامه می باشد