ترنّم جانترنّم جان، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

ترنّم نامه

روزهای زیبای من و تو (14)

سلام ترنم بهارم روزهایم غرق عشق و محبته. خیلی مهربونی ،  خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی هر روز هزار بار میایی بغلم و کلی بوسم می کنی و من هر روز کلی در حسرتم که چرا نصف روز اداره ام و پیشت نیستم........ بالاخره واست پرستار پیدا کردم. البته خونه نمیاد و می برمت خونه شون. اما راضیم. اصلاً توی مهد راضی نبودی و من کلی ناراحت بودم. خاله عالمه پرستار دختر یکی از فامیلهامون هست که خیلی ازش راضی بود و حالا تو هم هر روز صبح مثل آنوشا مهمون خونه خاله عالمه میشی. امیدوارم که خوب باشه و تو راضی باشی. می دونم که هر چه کنم باز هم جبران نبودن من رو نمی کنه اما چه میشه کرد.........
4 خرداد 1394

روزهای زیبای من و تو (13)

سلام ترنم جان دختر نازم ، عزیز دردانه قلبم ، مادر قربان هزار هزار ناز و ادا و دلبریهات. عزیز مادر روزها تند و تند می گذرد و من شاد و سرمست از حضورت  ، روزها و شبها رو در میان نغمه های شیرین کلامت گم کرده ام. باورم نمیشه که یک سال و ده ماه از بودنت در کنار من می گذره و من هر لحظه مشتاق تر به آغوش کشیدنت می شوم. اگر روزی هزار ساعت باشد و تمام هزار ساعتش تو در آغوشم باشی باز هم کم است. اما افسوس که در گذر این روزها و این زندگی ماشینی فرصت برای به آغوش کشیدنت و بوییدن عطر تنت کم دارم. صبح ها که مهمان مهد کودک هستی و ظهر ها هم که با هم میریم خونه تو بعد از خوردن ناهارت می خوابی تا پنج بعد از ظهر و با اومد...
1 آذر 1393

روزهای زیبای من و تو (12)

سلام ترنم جان دخترم ، عشقم ، عمرم ، جونم ، نفسم ، همه کس و کارم..... شیرین عسلم خیلی ماهی عزیزم ،  خیلی ماهی که این روزهای من و بابا رو شیرین تر از عسل کردی. ترنم کوچولوی من روزی صد میلیون مرتبه می خواهم قورتت بدم ولی نمیشه. همه شیطونیهات و کارهات و خرابکاریهات و خنده هات و گریه هات و بازیهات و.... همه و همه رو به جون خریدارم. هر روز صبح که مهد کودک هستی ، هر روز بعد از ظهر هم به یمن وجود حضرتعالی خونه مون مهد کودکه. بچه های همسایه ها مون که البته همه شون بین 4 تا 8 سال از تو بزرگترن ، میان در می زنند و می گن " نی نی بیداره ؟" تو هم که تا صدای در میاد داد می زنی " مامان در ، در ، در &q...
18 تير 1393

روزهای زیبای من و تو (11)

سلام ترنم مامان دختر عزیزتر از جانم ، روزها از پی هم می گذرد و تو هر روز بزرگتر میشی و البته دلبرتر .من و بابا هر لحظه که می گذره صد هزار بار بیشتر عاشقت میشیم.  خدایا نمی دونم چطوری باید شکر این نعمتت رو به جا بیارم ؟؟؟؟؟ امسال سومین رمضانی هست که با همیم. سال اول توی دلم بودی و این دو سال مهمون قلب و روحمون هستی. حضورت در کنارم آرامش بخش تمام ثانیه های زندگیمه. ترنمم ، شیرینی زندگی ، لبخند زیبای خدا به من و بابا ، وقتی کنار سفره میشینیم و تو هم در کنارمون میشینی من و بابا غرق لذت میشیم. بابایی که روزی هزار بار ازت می پرسه : " ترنم ، چجوری بخورمت؟ " و تو هم جواب می دی : " بخووووووووووو" ...
8 تير 1393

روزهای زیبای من و تو (10)

سلام ترنم جانم دختر عزیز و شیرینم ، مهربانم تو این روزهایم را برایم به بهترین زمانهای زندگیم تبدیل کردی. واقعاً این لحظات با تو بودن را خیلی دوست دارم و از لحظه به لحظه اش لذت می برم. صبح ها که کارمند وار ساعت 6.30 می ری مهد و ظهرها ساعت 2.30 هم با مامان میایی خونه. معمولاً بعد از ناهار یک خواب حسابی می زنی. البته به شرط اینکه توی مهد نخوابیده باشی وگرنه از خواب خبری نیست. از خواب هم که بیدار میشی کلی بد اخلاقی می کنی تا وقتی که سر حال بشی. هوا هم که دیگه گرم شده . ولی گاهی با هم می ریم توی بالکن و تو حسابی بازی می کنی. البته بیشتر دوست داری آب بازی کنی. من هم بعضی وقتها اجازه می دهم که حسابی خیس بشی. ضمناً ...
9 ارديبهشت 1393

روزهای زیبای من و تو (9)

سلام دختر نازم   ترنمم ، شیرینی زندگیم ، عشق و امیدم ، امروز 13 ماهه شدی عزیزم. اولین روز از دومین ماه دومین سال زندگیت رو بهت تبریک میگم پاره قلبم.   دختر شیرینم ، این روزها با تو  خیلی به من و بابا خوش می گذره . خدایا نمی دونم این لطفت رو چجوری باید شکر کنم. الهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی هزار بار شکر، شکر و شکر. ازت ممنونم به خاطر این نعمتت. ترنم نازم ، هنوز راه نمی ری و غیر از اون هشت تا دندونی که توی شش ماهگی به سرعت در آوردی ، دندون دیگه ای هم نداری. بابا رو که از خیلی وقت پیش می گفتی .حالا 3 هفته ای هم هست که ماما رو هم می گی و دل من غش می کنه واسه این ماما گفتنت. این ...
26 بهمن 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنّم نامه می باشد