ترنّم جانترنّم جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

ترنّم نامه

اولین کتاب مهدکودک

سلام ترنم خوش زندگیم آخر هفته مربی مهد کتابهات رو  داده بود که بابا بیاره خونه تا پیشرفتت رو ببینیم. وای که خیلی عالی بودی مامان جان. تمام کتاب رو تا آخر بلد بودی. البته نمی دونم همه رو باهاتون کار کردن یا تو چون از قبل دامنه لغاتت زیاده همه رو می گفتی. به هر حال خیلی کیف کردم . تو هم هزار بار توی این دو روز کتابهات رو دست می گرفتی و دوره می گردی. البته بابا کتابهات رو واست جلد کرد که تمیز بمونه و با پیشنهاد مامان ، یک برچسب اسم با عکس خودت واسه روی کتابت درست کرد. الهی قربونت برم من... این هم اولین کتابهای دوران آموزشی دختر گلم....       ...
16 آبان 1394

کوتاهی مو

سلام عزیز دل مامان بالاخره جلوی موهاتو کوتاه کردم........ بابایی اصلاً اجازه نمی داد دست به موهات بزنم. ولی من به خاطر اینکه توی مهد موهات رو نمی بستن و همیشه روی چشمهات بود، در یک اقدام خود جوش پنج شنبه صبح بردمت آرایشگاه و جلوی موهات رو کوتاه کردم. حالا بماند که بابا چقدر ناراحت شد.......... برای اولین بار در پایان یک سال و ده ماهگیت موهات قیچی خورد. (البته یک بار وقتی خیلی کوچک بودی چندتا تار موهات رو برای یادگاری چیدم. اما کوتاهی به حساب نمی یاد) راستی توی آرایشگاه خیلی متین و سنگین نشستی روی صندلی و اصلاً گریه نکردی و تکون نخوردی. مرسییییییییییییییییییییی دخترم.   ...
24 آبان 1393

اولین قدم

سلام گل نازم دیشب مورخ 16/12/92 مصادف با 13 ماه و 20 روزگیت اولین قدمت را به صورت مستقل برداشتی. البته خیلی وقته که پای مبل و دیوار راه میری ولی هنوز بدون دست گرفتن راه نرفته بودی. کلی من و بابایی ذوقت کردیم. خیلی منتظر راه افتادنت هستیم نفسم. دوستت دارم دختر عزیز و نازم.
17 اسفند 1392

ایستادن و چهار دست و پا رفتن عروسکم

سلام گل نازم ترنمی ، دختر مهربونم ، الان دو سه روزه که دستت رو می گیری به وسایل و بلند میشی و می ایستی. الهی که من فدای اون پاهای کوچولوت بشم دخترم. دیشب هم من و بابا داشتیم حرف می زدیم و طبق معمول تو هم بینمون وول می خوردی و بعد داشتی می رفتی طرف تلویزیون که دیدم .... ای جانم ، داری چهار دست و پا میری به جای سینه خیز. کلی من و بابا ذوقت کردیم و کیفور شدیم. البته وقتی می خواهی تند بری همون سینه خیز رو اجرا می کنی و با سرعت نور حرکت می کنی. الهی که مامان فدای تو که داری بزرگ میشی و هر لحظه با یک کار جدید من و بابا رو ذوق زده می کنی. ضمناً ،  برات بمیرم که نتیجه این ایستادنت تا حالا دوبار زمین خوردن و خور...
16 شهريور 1392

نشستن دختر گلم

سلام مامانی ترنم عزیزم ، این روزها با کمک می تونی بشینی اما هنوز نمی تونی مستقل بشینی و می خوری زمین. ولی وقتی به جایی تکیه می کنی راحت میشینی . فدات بشم کوچولوی مامان. الهی که همیشه سالم باشی و من هر روز هزار بار برات غش و ضعف کنم عزیز دلم.   اینجا اولین زمانهایی بود که می نشستی و باید دورت بالشت می ذاشتیم.         دوست داریم عزیز دلم با اون دست و پاهای کوچولوی نازت. ...
12 شهريور 1392

کادوی بابا

ترنّم جان  ، دخترم سلام بابایی خوشگل من ، هفتمین ماهگردت مبارک. ایشالله که 120 ساله بشی و در پناه خداوند بزرگ همیشه سالم و سلامت باشی عزیز دل بابا. گل دخملم. واسه هفتمین ماهگردت یه هدیه ویژه واست دارم و اونم قالب جدید وبلاگت هست که با عکسهای خودت و مخصوص دختر گل بابایی طراحی کردیم واست که امیدوارم خوشت بیاد و ازش لذت ببری. من که خیلی دارم باهاش حال میکنم هر وقت وبلاگت رو باز میکنم عکس روی ماهت رو میبینم و کلی ذوقت میکنم. ایشالله که همیشه "وان یکاد" تو رو از چِشمِ شور آدمای شور چشم مصون و محفوظ بداره. آمین. دوست داریم (M&Y). ...
29 مرداد 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنّم نامه می باشد