فدای این مدل خوابیدنت
سلام ناز نازی دختر
دیروز ظهر از مهد که اومدیم خونه ، اصلاً حال و هوای خواب تو وجودت نبود. من هم دیدم خوابت نمیاد علی رغم خستگی زیاد مشغول کارهام شدم و تو هم سرگرم بازی با ماشینت و پازل هات. هر از چند گاهی هم می اومدی پیشم و ابراز محبتی به هم می کردیم. بعد هم که کارهام تموم شد با هم بازی کردیم . ساعت 5 من مشغول تماشای تلویزیون شدم و تو هم طبق معمول هر روز که سری به پستونک های کودکیت می زنی ، باز هم جعبه اونها رو آوردی و پرسیدی " مامان نی نی بودم می خوردم ؟ " و چند بار تکرار کردی و من هم تاکید می کردم که آره و هر از چند گاهی هم می بردیش طرف دهنت و می خندیدی. بعد جعبه پستونکهات رو برداشتی و رفتی نشستی توی ماشینت و مشغول بازی با خودت بودی که احساس کردم خیلی ساکتی . وقتی برگشتم و نگاهت کردم ، دیدم خیلی ناز و شیرین و بی سرو صدا خواب رفتی عشق کوچولوی مامان. الهی که قربان این خوابیدنت بشم من کوچولوی دوست داشتنی.
اون خطهای قهوه ای روی پیشونیت هم مداد ابروست که خودت وقتی مشغول بازی با وسایل آرایش من بودی واسه خودت کشیدی. دوست دارم عزیزک نازدونه ام.