ترنّم جانترنّم جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

ترنّم نامه

شیرین زبونی

سلام گل نازم باز هم شیرین زبونیت گل کرد... دیروز بیرون بودیم که به بابا گفتی :" منو می بری شهربازی مورد علاقه ام."!!!!!!!!!! قربون علاقه ات...... بعد هم بابا واسه ات ژله خریده بود که روش یک قاشق بود .به بابا گفتی :" بابا قاشقش رو بسپار به من." الهی قربون اینجوری حرف زدنت.   ...
18 آبان 1394

شیرین زبونی

سلام ترنم شیرین زبانم. هزار بار هم سر بر سجده گذارم و از خدایم برای بودنت تشکر کنم کم است..... اگر شبانه روز هم خدایا شکرت بگویم کم است...... خدایم منت نهادی بر سرمون که ترنم را شیرینی دو چندان زندگیمون قرار دادی. نازها و عشوه ها و دلبریهات حسابی سرخوشم می کنه مادر جان. دخترک کوچکم ممنون که هستی .ممنون مادر جان... و اما.... چند کلامی شیرین زبونی دختر نازدونه ام.... دیشب موقع خواب اول گفتی می خواهم تو تختم بخوابم. بعد که من برقها رو خاموش کردم محض احتیاط پرسیدم ترنم می خواهی کنار من و بابا بخوابی؟ گفتی :" آره دیگه باید برم کنار مامان بابای خوشکلم بخوابم. " بعد هم که او...
11 آبان 1394

شیرین زبونی

سلام دختر شیرین تر از عسلم نمی دانم چرا اینقدر در گیر روز مرگی شده ام؟؟؟؟؟!!!! هر روز دوست دارم که به وبلاگت بیام و از کارهای شیرینت بنویسم اما نمی دونم چرا نمیشه !!!! دردانه دخترم روزهای من و بابا به یمن وجودت گل بارونه. البته بابا که رسماً توی بهشت برینه . به معنای واقعی کلمه دین و دنیات بابا یعقوبته. دختر مهربانم ، من و بابا عاشق حرف زدنت هستیم. معمولاً هر خواسته ای داری به بابا می گی و بابا هم نه نمی گه. دیشب با بابا داشتیم  جای تخت و کمد اتاق خواب رو عوض می کردیم و شما هم کلی اون وسط ها بازی می کردی  و شیرین زبونی. می گفتی : " بچه ها خیلی اتاق رو خوب درست کردید. من خوشم م...
22 مهر 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنّم نامه می باشد