دلتنگی برای خونه
سلام عزیز دردانه مامان
ترنم گلم ، روز ١٤ هم که برگشتیم ، من و تو رفتیم توی خونه و بابا هم مشغول خالی کردن وسایل از توی ماشین بود که شما با یک حرکت عجیب و غریب من رو بسی شگفت زده نمودی.!!!!!
یک عروسک داری که قبلاً هم گفتم اصلاً باهاش کنار نمی یایی و به شدت به عروسک بیچاره حسادت می کنی و چشم دیدنش رو نداشتی و تا به دستت می رسید مشغول در آوردن چشم و گوش و مو ... ... و خلاصه آزارش بودی. ولی بعد از دو هفته که برگشتیم خونه به محض اینکه رفتیم توی اتاق ، عروسکت رو برداشتی و محکم بغلش کردی و شروع کردی به بوسیدنش. بوس و بوس و بوس.....
از چشم و لب و گونه و مو و دست و پاش بود که بوسه می گرفتی.!!!!!!!
اصلاً باورم نمی شد که این همه دلت واسه خونه و عروسکهات تنگ شده باشه عزیز دلم.
الهی مامان دورت بگرده که اینقدر مهربونی.
بعدش هم که بابا تابت رو وصل کرد و نشستی توی تاب اشاره کردی که عروسکت رو بدم بغلت.
دورت بگردم دختـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم.
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی دوستت دارم عروسک ملوسم.