ترنّم جانترنّم جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

ترنّم نامه

گاهی مادر بودن چه سخته....

1393/2/24 7:54
نویسنده : باباي ترنّم
1,413 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ترنم شیرینم

دختر ناز و مهربون مامان ، نمی دونم این مریضی ها کی می خواهن دست از سر تو بکشن.

امان از مهد کودک.......

ولی چه کنم عزیزم.چاره ای ندارم، مجبورم بذارمت مهد....

هفته پیش یک روز صبح ساعت 5 بیدار شدی و کمی نق زدی. بابا بلند شد که آرومت کنه ، منو بیدار کرد و گفت : " محبوب ببین چقدر تنش داغه !" . وقتی بلند شدم و واست درجه گذاشتیم دیدم که ای بابا 40 درجه تب داری. زود بهت دارو دادیم و دست و صورت و پاهاتو شستیم. عصرش هم بردمت دکتر که البته بابا سر کار بود و نتونست بیاد و من خودم و خودت رفتیم. بماند که توی مطب چقدر شیطونی کردی و دلبری...

ولی وقتی دکتر گفت " به خاطر تب شدید باید آزمایش خون بدی " دنیا رو سرم خراب شد. زنگ زدم به بابا که گفت نمی تونه بیاد. بالاجبار خودم بردمت واسه آزمایش. تمام تنم یخ کرده بود. به زور خودم رو نگه می داشتم ولی باید قوی می بودم. کلی التماس خانمه کردم که تو رو خدا حواست باشه که فقط یک بار رگ بگیری. خداییش هم خوب خون گرفت . اما.....

تو به حدی گریه کردی که خانمه همکارش دست تو رو ول کرد و شروع کردن به پاک کردن اشک چشمهات. من هم سعی کردم تا قوی باشم ولی نتونستم . از نصفه های خونگیری من هم با صدای بلند با تو گریه کردم.

الهی بمیرم واست مامان جون.

همون جا دلم یاد بچه های بیمار افتاد و از ته دلم واسه همشون دعا کردم. الهی که خدا هیچ بچه ای رو گرفتار مریضی نکنه. الهی که خدا هیچ مادری رو با مریضی فرزندش امتحان نکنه.

خلاصه بعدش هم با هم رفتیم مغازه که واست آبمیوه بخرم که شاید آروم بشی و البته داروخانه . شما هم به تمام آدمهای توی خیابون و مغازه و داروخانه دستت رو نشون دای ، البته با بغض و گفتی " آخ" . الهی که دردت به جون من بخوره دخترم.

تشخیص دکتر هم عفونت توی خون بود و طبق معمول این چند ماه مهد بودنت آنتی بیوتیک.....

در کل اون روز خیلی واسم سخت گذشت ، خیلی..... الان هم جای خون گیریت کبود شده.

مادر بودن با همه شیرینیش گاهی خیلی سخت میشه....

پسندها (3)

نظرات (7)

بهار مامی ائلمان
24 اردیبهشت 93 11:46
الهی بگردم خواهر چی کشیدی ؟ الان حالش خوبه ؟ قربونش برم من !
باباي ترنّم
پاسخ
خد را شکر .تبش قطع شده ولی دارو ادامه داره.
مامان فرشته
24 اردیبهشت 93 13:53
آخیییییییی فدات شم ترنم جونممممممممممم. انشالله که هیچ وقت مریض نشی.
باباي ترنّم
پاسخ
قربونت مهربونیت خاله جون
خاله منصوره و دوست جون
24 اردیبهشت 93 19:17
دردت به جونم نفس خاله.من بمیرم نبینم تو آخ شدی
خاله مرضیه
24 اردیبهشت 93 20:48
الهی خاله فدات بشه عزیز دلم. ایشالا زود زود خوب می شی ترنم بانوی من.
باباي ترنّم
پاسخ
قربونت برم خاله
مامان‎ ‎محبوب بابا مجتبي
24 اردیبهشت 93 21:23
salam khale khoda bad nade az marizi nago ke delam mirize kheili mitarsam akhe ona balad nistan began kojashon dard dare be haghe in shabe aziz hame mariza shafa begiran
باباي ترنّم
پاسخ
سلام عزیزم. ان شااله
ملودیای مامان و بابا
27 اردیبهشت 93 10:56
الهی فدات شم ترنمم , خدا نکنه دختر گلمون مریض باشه , مامانت چی کشیده , انشاالله زود زود خوب شی و دیگه مریض نشی ,
باباي ترنّم
پاسخ
قربون محبتت نسیم جان. الهی همه بچه ها همیشه سلامت باشن
niloofar
29 اردیبهشت 93 14:05
خیلی سخته بچه به این کوچیکی رو ببری آزمایش. الان چطوره؟؟ بهتر شد ایشالا؟
باباي ترنّم
پاسخ
واقعا سخته. خدا را شکر الان بهتره. ممنون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنّم نامه می باشد