ترنم و کارهای مامان و سرگرمیهاش...
سلام نفس مامانی
ترنم جونم ، همیشه وقتی من در حال انجام کارهام هستم ، شما میایی و می چسبی به پاهای من و دور و بر منی . من هم گاهی واسه سرگرم کردنت دست به دامن وسایلی میشم که البته بیشتر از چند لحظه واست جالب نیستن و معمولاً همه چیز خیلی زود واست تکراری میشه.
گاهی هم خودت در کابینت رو باز می کنی و وسایل را می ریزی بیرون.
یعنی در واقع من از سمت راست آشپزخانه جمع می کنم و شما از سمت چپ ریخت و پاش می کنی.
الهی که دردت به جونم دختر ملوسم که شدی شیرینی زندگیم.
این ها رو خودت از کابینتها و از این ور و اون ور آوردی بیرون...
اینجا هم خونه خاله مهدیه بودیم (کرمان) و چون همه بیمارستان بودن ، من خونه مونده بودم و به کارها می رسیدم و واسه سرگرمی شما ناچاراً خودم چیزهایی رو می ریختم دم دستت.
اینجا هم می خواستم شام درست کنم و شما رو اینجوری توی تختت سرگرم کردم.
(قابل ذکر باشد که جنابعالی هیچ علاقه ای به اسباب بازی نداری و معمولاً کم با اسباب بازی سرگرم میشی)