ترنّم جانترنّم جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

ترنّم نامه

شیرین زبونی های تو دل برده از ما

1393/7/14 8:47
نویسنده : باباي ترنّم
498 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخترک نازم

ترنم کوچولوی مامان روز به روز داری بزرگ تر میشی و هزار ماشاالله شیرین تر.

با حرف زدن هات دل من و بابا رو جوری می بری که روزی میلیون مرتبه داریم می بوسیمت و دوست داریم قورتت بدیم.

همچنان روزی چند بار  "دوست دارم  " و  " عاشق "  رو به من و بابا می گی. 

تقریباً هر روز  " خاله اش " " داییش "  " انوش " و " متین " رو یاد می کنی.

(خونه مامام جونم که بودیم ، ما به دایی علی می گفتیم که :داییش فلان کار رو انجام بده . ... این شد که شما هم به دایی می گی  " داییش  " و همچنین  "خاله اش "  هم همین حکایته.)

خلاصه از شیرین زبونیت هر چه بگم کم گفتم.

چند روز پیش  داشتی کارتون می دیدی و شیر می خواستی و من هم چون می خواستم بهت سوپ بدم به روی خودم نیاوردم  و واست شیر ندادم. چند بار به بابا گفتی  "شیر " و چند بار هم  من رو صدا زدی و شیر خواستی.

هر چه گفتم : غذا می خوری ؟

نه شیر

سوپ می خوری ؟  

نه شیر

پسته می خوری ؟

نه شیر

من هم تسلیم شدم و رفتم از توی یخچال واست شیر بیارم. کمی طول کشید و وقتی برگشتم توی اتاق دیدم داری از تخت میایی پایین و پشت سر هم می گی : " شیر چی شد؟شیر چی شد؟"

اون لحظه فقط می خواستم یک لقمه چپت کنم شیرین عسل من.

عروسک هات رو بغل می کنی و با همه وجودت می گی : عزیزممممممممممممممم.

تقریباً همه کلمات رو می گی. ولی من کتاب رو که می گی " تبات "  و سلامت رو که می گی " سبالت" خیلی دوست دارم. راستی  "پلاستیک" رو که به نظر من کلمه سختیه به درستی تلفظ می کنی.

و اینکه " بیدار شو " " پاشو " " خوابیدم "  " ناقلا " و ....... خیلی کلمات دیگه رو کامل می گی.

و خلاصه خیلی خیلی شیرین زبون شدی.

دوستت داریم دختر شیرین زبون.

 

1

 

 

پسندها (2)

نظرات (2)

بهار مامی ائلمان
14 مهر 93 18:09
وای جیگر خاله کجا بودی چند وقت خبری ازت نبود . از دست این مامان فراموشکارت .قربون شیرین زبونیهات برم
باباي ترنّم
پاسخ
زیر سایه تون عزیزم
فرشته
15 مهر 93 3:31
خدا حفظ کنه این دختر شیرین زبون و خوردنی رو
باباي ترنّم
پاسخ
مرسی گلم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنّم نامه می باشد