شیرین زبونی های تو دل برده از ما
سلام دخترک نازم
ترنم کوچولوی مامان روز به روز داری بزرگ تر میشی و هزار ماشاالله شیرین تر.
با حرف زدن هات دل من و بابا رو جوری می بری که روزی میلیون مرتبه داریم می بوسیمت و دوست داریم قورتت بدیم.
همچنان روزی چند بار "دوست دارم " و " عاشق " رو به من و بابا می گی.
تقریباً هر روز " خاله اش " " داییش " " انوش " و " متین " رو یاد می کنی.
(خونه مامام جونم که بودیم ، ما به دایی علی می گفتیم که :داییش فلان کار رو انجام بده . ... این شد که شما هم به دایی می گی " داییش " و همچنین "خاله اش " هم همین حکایته.)
خلاصه از شیرین زبونیت هر چه بگم کم گفتم.
چند روز پیش داشتی کارتون می دیدی و شیر می خواستی و من هم چون می خواستم بهت سوپ بدم به روی خودم نیاوردم و واست شیر ندادم. چند بار به بابا گفتی "شیر " و چند بار هم من رو صدا زدی و شیر خواستی.
هر چه گفتم : غذا می خوری ؟
نه شیر
سوپ می خوری ؟
نه شیر
پسته می خوری ؟
نه شیر
من هم تسلیم شدم و رفتم از توی یخچال واست شیر بیارم. کمی طول کشید و وقتی برگشتم توی اتاق دیدم داری از تخت میایی پایین و پشت سر هم می گی : " شیر چی شد؟شیر چی شد؟"
اون لحظه فقط می خواستم یک لقمه چپت کنم شیرین عسل من.
عروسک هات رو بغل می کنی و با همه وجودت می گی : عزیزممممممممممممممم.
تقریباً همه کلمات رو می گی. ولی من کتاب رو که می گی " تبات " و سلامت رو که می گی " سبالت" خیلی دوست دارم. راستی "پلاستیک" رو که به نظر من کلمه سختیه به درستی تلفظ می کنی.
و اینکه " بیدار شو " " پاشو " " خوابیدم " " ناقلا " و ....... خیلی کلمات دیگه رو کامل می گی.
و خلاصه خیلی خیلی شیرین زبون شدی.
دوستت داریم دختر شیرین زبون.