ترنّم جانترنّم جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

ترنّم نامه

مهمانی

1391/12/21 11:02
نویسنده : باباي ترنّم
321 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل ناز مامان

همکارهای مامان به مناسبت تولد تو اومدن خونمون و خدا را شکر مهمونی به خوبی برگزار شد.خیلی استرس داشتم آخه تنها باید کلی کار انجام می دادم. خدا را شکر همه چیز به خوبی انجام شد. بابایی خیلی کمکم کرد .اگر نبود از پس کارها بر نمی اومدم. ازش ممنونم. اینقدر کار داشتیم که من و تو دقیقه آخر رفتیم حمام و وقتی لباس پوشییدیم مهمون هامون هم رسیدن. اگر کمک بابا نبود وقت کم می آوردم و واقعا نمی دونم باید چه می کردم. بابای مهربون ازت ممنونم. این هم بگم که روز مهمونی تو گل دختر مامان از ساعت 12 ظهر بیدار شدی و خیلی هم بهونه گیر شده بودی و کلی گریه می کردی .اصلا هم نخوابیدی. من مواظب تو بودم و بابا هم کار می کرد. به همین خاطر کارهامون تا لحظه مهمونی طول کشید.می خواستم از میز پذیرایی واست عکس بگیرم که یادم رفت.همکارها هم همه از تو خوششون اومده بود و می گفتن چه دختر آرومی داری. خلاصه اینکه مهمونی به خوبی و خوشی برگزار شد . واما...... بعد از رفتن مهمونها تو اینقدر گریه کردی و جیغ زدی که من و بابا ساعت یک نیمه شب شما رو بردیم بیمارستان کودکان. آخه ترسیدیم نکنه عزیز دلمون طوریش شده که این همه گریه می کنه. البته سوار ماشین که شدیم آروم شدی. اونجا هم دکتر گفت این بچه هیچیش نیست خیلی هم سر حاله و ما خیالمون راحت شد. خونه هم که اومدیم تا چهار صبح نخوابیدی و بعدش خوابیدی . الهی فدات بشم که فکر خستگی مامان و بابا رو هم نکردی.این هم اندر احوالات روز مهمانی همکارهای مامان.... خیلی دوستت دارم عشق کوچولوی من.عاشقتم، عاشقتم، عاشقتم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنّم نامه می باشد