چند روزی تعطیلات
سلام ناز گل مامانی
عزیز دل مامان چند روزی به خاطر تعطیلات و بعد از اون همه خستگی واسه پیدا کردن خونه ، فرصت شد تا آب و هوایی عوض کنیم و از گرمای بندر عباس چند روز دور باشیم.
واسه تعطیلات رفتیم خونه عزیز جونت و خاله ها . خدا را شکر خوش گذشت. اگر من اینجا کار نداشتم و نباید می رفتم دنبال کارهای سند خونه ، من و تو بیشتر می موندیم خونه مامانم. ولی مثل اینکه چون بابایی اصلاً تحمل دوری تو رو نداره خدا هم کاری کرد که کارهامون قبل از تعطیلات تموم نشه و یک کمش بمونه واسه بعد از تعطیلات تا ما با بابایی برگردیم و بابا تنها نمونه.
و اما سفر نامه :
روز اول بعد از ظهر که بابا از سر کار برگشت خونه ساعت تقریباً هفت حرکت کردیم. شب ساعت دوازده رسیدیم خونه عزیز جون و خدا را شکر تو دختر نازم توی راه اصلاً اذیت نکردی.
روز دوم هم با خاله ها که از کرمان اومده بودن و عزیز جون و آقا جون و دایی علی رفتیم پیک نیک. فقط خاله مرضیه تهران بود و نتونست بیاد که حسابی جاش خالی بود و کلی یادش کردیم.
خیلی جای باصفایی بود. یک آبشار کوچولو بین دو تا صخره.(بافت،بنگون،آبشار بنگون)
روز سوم رفتیم کرمان خونه خاله ها و تا جمعه اونجا بودیم. کرمان هم یک شب رفتیم هفت باغ و یک شب هم رفتیم جنگل قائم و جمعه دیگه " نخود نخود هر که رود خانه خود " و ما برگشتیم به بندر عباس.
و باز هم گرمای بندر عباس و البته کولرهایی که تا شب با تمام قدرت کار می کردند و زورشون نمی رسید خونه رو که چند روز توش نبودیم خنک کنند.
این هم یک دختر خسته بعد از یک مسافرت 6-7 ساعته...
البته قابل ذکر است که شما بیشتر مسیر را خواب بودید.
و اما در اول ورودمون به شهر با پوسترهای تب.لی.غا.ت.ی بر و بچه های ش.و.ر.ا.ی ش.ه.ر مواجه شدیم که متاسفانه به جای نصب روی بیلبوردها ، از درختهای نخل و شمشادهای توی بلوارها سر در آورده بودن و کلی شهر کثیف شده بود و اصلاً منظره خوبی نداشت. کلی با بابا به خاطر این نوع کارها متاسف شدیم .آخه جالب بود که بیلبوردها خالی بود و درختان نخل بی زبون جورشون رو کشیده بودن. ای کاش کمی هم به فکر این درختها بی زبون بودن.من که خیلی ناراحت شدم.
و حالا چندتا عکس توی ادامه مطلب واست می ذارم گل ناز مامان.
توی مسیر رفتن به پیک نیک اینجا رو دیدیم که البته باتلاقی بود و نمیشد خیلی بریم جلو
این هم چند تا عکس از طبیعت منطقه بنگون
و این هم آبشار بنگون که خیلی باحال بود.
البته ما برای رسیدن به آبشار خیلی صخره نوردی و آب نوردی کردیم و به خاطر اینکه اون بالا هم خیلی مسیرش سخت بود و هم خیلی خیلی سرد بود تو رو گذاشتیم پیش عزیز جون و بقیه و من و بابا خودمون بدون تو رفتیم.
البته من همش توی فکرت بودم ولی واقعا بردنت به اون بالا با توجه به سرمای هوا و مسیر راه خوب نبود.
این هم بابایی دخترم در مسر رسیدن به آبشار