ترنّم جانترنّم جان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

ترنّم نامه

چند روزی تعطیلات

1392/3/18 15:32
نویسنده : باباي ترنّم
531 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ناز گل مامانی

عزیز دل مامان چند روزی به خاطر تعطیلات و بعد از اون همه خستگی واسه پیدا کردن خونه ، فرصت شد تا آب و هوایی عوض کنیم و از گرمای بندر عباس چند روز دور باشیم.

واسه تعطیلات رفتیم خونه عزیز جونت و خاله ها . خدا را شکر خوش گذشت. اگر من اینجا کار نداشتم و نباید می رفتم دنبال کارهای سند خونه ، من و تو بیشتر می موندیم خونه مامانم. ولی مثل اینکه چون بابایی اصلاً تحمل دوری تو رو نداره خدا هم کاری کرد که کارهامون قبل از تعطیلات تموم نشه و یک کمش بمونه واسه بعد از تعطیلات تا ما با بابایی برگردیم و بابا تنها نمونه.

 

و اما سفر نامه :

روز اول بعد از ظهر که بابا از سر کار برگشت خونه ساعت تقریباً هفت حرکت کردیم. شب ساعت دوازده رسیدیم خونه عزیز جون و خدا را شکر تو دختر نازم توی راه اصلاً اذیت نکردی. 

روز دوم هم با خاله ها که از کرمان اومده بودن و عزیز جون و آقا جون و دایی علی رفتیم پیک نیک. فقط خاله مرضیه تهران بود و نتونست بیاد که حسابی جاش خالی بود و کلی یادش کردیم.

خیلی جای باصفایی بود. یک آبشار کوچولو بین دو تا صخره.(بافت،بنگون،آبشار بنگون)

روز سوم رفتیم کرمان خونه خاله ها و تا جمعه اونجا بودیم. کرمان هم یک شب رفتیم هفت باغ و یک شب هم رفتیم جنگل قائم و جمعه دیگه " نخود نخود هر که رود خانه خود " و ما برگشتیم به بندر عباس.

و باز هم گرمای بندر عباس و البته کولرهایی که تا شب با تمام قدرت کار می کردند و زورشون نمی رسید خونه رو  که چند روز توش نبودیم خنک کنند.

 

این هم یک دختر خسته بعد از یک مسافرت 6-7 ساعته...

 

ترنم

 

البته قابل ذکر است که شما بیشتر مسیر را خواب بودید.

 

 و اما در اول ورودمون به شهر با پوسترهای تب.لی.غا.ت.ی بر و بچه های ش.و.ر.ا.ی ش.ه.ر مواجه شدیم که متاسفانه به جای نصب روی بیلبوردها ، از درختهای نخل و شمشادهای توی بلوارها سر در آورده بودن و کلی شهر کثیف شده بود و اصلاً منظره خوبی نداشت. کلی با بابا به خاطر این نوع کارها متاسف شدیم .آخه جالب بود که بیلبوردها خالی بود و درختان نخل بی زبون جورشون رو کشیده بودن. ای کاش کمی هم به فکر این درختها بی زبون بودن.من که خیلی ناراحت شدم.

و حالا چندتا عکس توی ادامه مطلب واست می ذارم گل ناز مامان.

توی مسیر رفتن به پیک نیک اینجا رو دیدیم که البته باتلاقی بود و نمیشد خیلی بریم جلو

 

طبیعت بافت1

 

طبیعت بافت 2

 

این هم چند تا عکس از طبیعت منطقه بنگون

 

طبیعت بافت3

 

طبیعت بافت4

 

و این هم آبشار بنگون که خیلی باحال بود.

البته ما برای رسیدن به آبشار خیلی صخره نوردی و آب نوردی کردیم و به خاطر اینکه اون بالا هم خیلی مسیرش سخت بود و هم خیلی خیلی سرد بود تو رو گذاشتیم پیش عزیز جون و بقیه و من و بابا خودمون بدون تو رفتیم.

البته من همش توی فکرت بودم ولی واقعا بردنت به اون بالا با توجه به سرمای هوا و مسیر راه خوب نبود.

 

طبیعت بافت5

 

این هم بابایی دخترم در مسر رسیدن به آبشار

 

طبیعت بافت6

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

رویا مامان باران
18 خرداد 92 15:37
دختر نازی دارین خدا حفظش کنه


ممنون. ایشاالله که خدا همه بچه ها رو حفظ کنه.
SaYa
18 خرداد 92 16:11
سلاااااام سلااااام عزیزم خوبی؟به به میبینم که حسابی خوش گذروندی شیطون بلای من
حالت چطوره ه ه ه خوبی ترنمم؟قربونت برم که اذیت مامانی نکردی لپ قرمزی
میبووووووووسمت عشق من


سلام سایا جان. ترنم که خوبه.احوال مامان ترنم رو هم که کسی نمی پرسه.....
جای شما سبز.تعطیلات بدی نبود.خدا را شکر.
SaYa
18 خرداد 92 16:14
بله متاسفانه مردم برای اینکه پول ندن حاضرن منظره شهر خراب کنن
یه چیزی که واسم تو تایلند جالب بود نبودن کاغذ بود روی زمین در صورتی که اینجا معمولا زیاده
ولی کلی بیلبورد بود که عکسای تبلیغاتی داشتن
گفتن هزینه چاپ بنر از چاپ تراکت ارزون تره!!!!!!!!
فکر کن!!!!
اینجوری مردم بجای اینکه هی کاغذ چاپ کنن قشنگ یه بنر مبزنن بعدشم جمعش میکنن
آدم نمیدونه چیبگه


چون خیلی خسته بودیم نایستادیم واسه عکس گرفتن.ولی واقعا صحنه های تاسف بر انگیری بود. خیلی شهر کثیف شده بود.
SaYa
18 خرداد 92 16:18
وای الهی که من فدای مامان ترنم بشم
قربونت برم من منظورم به تو بود عزیزم
ببخشم
نگااااااا من که عاشقتممممممممم


شوخی کردم عزیز دلم.من فدای تو و محبتت عزیزم.
بهار
18 خرداد 92 17:47
سلام . رفته بودی کرمان !؟خوش بحالتون دل من شده قد سر سوزن شاید هم کوچیکتر . خودا رو شکر حسابی کیف هم کردی اون جیجر من هم که حسابی برشته شده. وای اینطور نمیشه برم یک فکری به حال خودم بکنم کرمان خونم امده زیر صفر من کرمان میخوام لطف یکی یکم کرمان بهم بده


سلام. فکر کن من که هر هقته می رفتم از عید به این ور نرفته بودم. ایشاالله که نصیب تو هم بشه.من جات زیارت کردم!!!!
الهام مامان علیرضا
19 خرداد 92 9:24
خوش گذشت؟
خسته نباشی عزیزم



جای شما سبز.خدا را شکر خوب بود.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنّم نامه می باشد