ترنّم جانترنّم جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

ترنّم نامه

یک هفته خونه آقا جون و عزیز جون

1392/4/23 20:27
نویسنده : باباي ترنّم
858 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ترنم مامان

عزیز دل من یک هفته رفتیم خونه عزیز جون و آقا جون(مامان و بابام). خدا را شکر خوش گذشت ولی دلمون واسه بابایی تنگ میشد. آخه مرخصی نداشت و ما رو رسوند و خودش برگشت سر کار .

آخر هفته اش هم خاله منصوره و خاله مهدیه اینها اومدن . دلمون واسه اونها هم تنگ شده بود. خوب شد که اومدن و دیدیمشون. فقط جای خاله مرضیه خالی بود حسابی. 

الهی قربونت برم من که رفتی اونجا و دوتا حرکتی رو که کلی وقت من منتظرشون بودم رو انجام دادی.

فرشته کوچولوم روز اول که شست پات رو خوردی و روز دوم هم کمی رفتی جلو.

دلیل جلو رفتنت هم این بود که می خواستی به کنترل تلویزیون برسی. کلاً از کنترل خیلی خوشت میاد.

پس توی 5 ماه و 18 روزگیت شستت رو خوردی و برای اولین بار در 5 ماه و 19 روزگیت هم حرکت کردی.

الهی که مامان دورت بگرده که عاشق مدل خزیدنت هستم. روی دست چپت و با یک طرف بدنت می ری جلو. دورت بگردم ترنم من.

در ضمن اونجا دیگه کنار خودم می خوابیدی و از تختت خبری نبود. شبها اول باید روی پام تکونت می دادم تا خواب بری و بعد بذارمت زمین و اما صبح ها که از خواب بیدار می شدی با دستهای کوچولوت کلی با دست و صورت مامان بازی می کردی و من ........

من غرق لذت می شدم از این کارت و هزار بار دستهات رو می بوسیدم و می بوییدم.

 

ترنم تو معنای زندگی منی و من با تمام وجودم دوستت دارم دختر عزیزم.

 

خلاصه اینکه به جزء دلتنگی واسه بابا کلی خوش گذشت و تو هم حسابی با آقا جون و عزیز جون و دایی علی کیف کردی.

آقا جون رو خیلی دوست داری و وقتی می ری بغلش به هیچ عنوان حاضر نیستی از بغلش بری توی بغل کس دیگه ای. آقا جون هم تو رو می برد  توی حیاط هوا خوری و گل می چید و می داد دستت.

 

 چند تا عکس از این روزها  توی ادامه مطلب

 

به دلیل خوب بودن هوا میشد بریم پارک و مثل اینجا زندانی نبودیم توی خونه.

این هم دخترم توی پارکترنم توی پارک

 

این هم وقتی شست پات رو خوردی

ترنم1

 

ترنم2

 

خیلی این پایه میز را دوست داشتی و بعد از اینکه خزیدن را کشف کردی همش خودت رو می رسوندی و پایه میز رو می گرفتی

 

ترنم و میز

 

روزها می بردمت توی حیاط و توی آفتاب ماساژت می دادم.( کاری که اینجا به خاطر گرما نمی تونم انجام بدم.)

 

ترنم و آفتاب

 

لباسهات رو هم روی بند لباس پهن می کردم نه روی یک جا رختی توی یک بالکن کوچیک....

 

لباس ترنم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

khale mansoore
23 تیر 92 21:33
hanooz 2ruz nashode pak deltangetonim.


دل ما هم تنگ شده. فـــــــــــــــــــــــــارسی بنویس منصوره
بهار مامان ائلمان
23 تیر 92 23:53
وای محبوب این همون پارک بزرگ است ؟ خدایا دلم برا چه جاهای احمقانه ای تنگ شده باورت میشه دلم برا کوچه دبیرستان سال سوم تنگ شده ؟ اینجور نمیشه من رفتم بلیط بخرم .
راستی چیزی لازم نداری از اینجا برات بیارم ؟



این پارکه اول ورودی شهر از طرف کرمان. خیلی وقت نیست درستش کردن. میشه روبروی بلوار ساحلی.
من هم وقتی از اون کوچه ها و خیابونها و چهار راه خونتون رد شدم کلی دلم هوای روزهای جوونی مون رو کرد. چه روزهایی که سر کوچه یک لنگ پا من منتظر تو یا تو منتظر من واینستادیم تا با هم بریم مدرسه.
یادش به خیر.
ندا
24 تیر 92 8:34
چیکارا که نکرده ترنم تو این یه هفتهمی گم چندوقته خبری ازت نیس پس مسافرت بودی


آره عزیزم. رفتم چند روزی خونه مامانم. اونجا نتشون دایل آپ بود و سرعت پایین. سخت بود آپ کنم.
مامان ارمیتا
24 تیر 92 8:49
ماماطهورا
24 تیر 92 9:01
عزيزممممممممممم ترنمم اولين حركتت رو تبريك ميگم قربونت برم عشقم

محبوبه جونم هميشه به گردش ومهموني عزيزدلم غصه نخور ديگه چيكار ميشه كردالان ديگه همه ي خونه ها اينطورين ديگه خيلي دوست دارم


ممنون طهورا جون. آره دیگه کاریش نمیشه کرد. ما هم دوستت داریم.
هنگامه
24 تیر 92 9:11
ترنم کوچولو راه رفتنت مبارک... عاشق اون عکستم که داری شست پاتو می خوری و تو دوربین زل زدی...
ای جان


مرسی هنگامه جون. خوبی؟ زندگی متاهلی خوش می گذره؟ به آقا امین هم سلام برسون.
الهام مامان علیرضا
24 تیر 92 10:34
رسیدن به خیر عزیزم
دلتنگ خانواده تون نباشید
خدا رو شکر این دخملی ناز هم پارک و دید
روی ماه ترنم جونم و می بوسم
ماچ]


ممنو الهام جان. اره ما هم بالاخره رفتیم پارک
نیلوفر
24 تیر 92 14:44
ههههههه لباسهاش عین لباس عروسک میمونه.

محبوبه از طرف من محححححححححححکم بوسش کن.

خدا حفظش کنه.


فدات بشم نیلوفر جان. یک بوس هم واسه شما.
سميه مامان گل دخترا
24 تیر 92 15:07
واى پس شما هم مثل ما تو خونه زندانى هستيد.
مبارك باشه فعاليت هاى جديد ترنم خانم.
مامانى ديگه خودت رو آماده كن واسه جمع كردن وسايل خونه از جلوى دستش


آره عزیزم. این گرمای هوا ما رو هم خونه نشین کرده.
ممنون عزیزم. بله کم کم باید به فکر ایمن کردن خونه باشم واسه خانم.
مامان دخترا
24 تیر 92 16:51
چه خونه ی باصفایی.
میشه بپرسم کدوم شهره؟

ممنون. خونه مامانم بافت هستش.
اسماء ஜ مامانه فسقل ஜ
24 تیر 92 18:13
چه حموم افتابی میگرفته این خانم خانما


آره دیگه. اینجا که با این گرما نمیشه. گفتیم لااقل اونجا استفاده کنه بچه ام.
بهاره ، مامان نژلا و نیلا
25 تیر 92 10:27
قربون شست پا خوردنت ، بانمک چقدر تو نازی ترنم کوچولو


ممنون بهاره جون. دو قلوها خوبن؟ فکر نمی کردم با دوتا کوچولو وقت کنی پیش ما بیایی. خوشحال شدم.
SaYa
25 تیر 92 13:42
سلام عزیزم خوووووبی؟وای من الان تو وبت داشتم عکسای ترنم جون نگاه میکردم دیدم نظر گذاشتی برام

شک کردم خودم نظر گذاشتم یا نه

من عاشق اون عکسم که لباسا روی بند پهنه....محشره اون عکس

خوشحالم که بهتون خوش گذشته عزیزم

ببخش که این مدت خیلی کم اومدم وبت عزیزم

ترنم حسااااااابی ببوس




ممنون عزیزم. خوبیم.مرسی. یک بوس هم از طرف من واسه خودت.*:


فرشته مامان محمدرضا
26 تیر 92 3:41
محبوبه جون همیشه به گردش و مهمونی معلومه که خیلی بهتون خوش گذشته. ترنم جون اولین حرکتت هم مبارک


جای شما سبز عزیزم. خدا را شکر خوب بود.
هنگامه
26 تیر 92 12:09
مرسی محبوبه جون...
خوش که می گذره خوب
اولشه دیگه... حالا ایشالله در ادامه هم همینجوریه...
گلم توام به شوهرت سلام برسون...
یه چیزه دیگه..
مثل همیشه ترنم و از طرف من ببوس


فدات بشم عزیزم. ایشاالله که همیشه با هم شاد و خوش و خوشبخت باشید.
SaYa
26 تیر 92 16:33
سلام دوست مهربووووووونم که این مدت حسابی تنهات گذاشتم
دلم واسه اون روزا که بیشتر وقت داشتم خیلی تنگ شده محبوبه جون


عزیز دلم.
به هر حال اگر سالی یک بار هم وقت کنی و به ما سر بزنی باز هم سایا عزیز من هستی.چرا این روزها وقت کم داری؟؟
واسه کنکور می خونی گلم؟
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنّم نامه می باشد