یک هفته خونه آقا جون و عزیز جون
سلام ترنم مامان
عزیز دل من یک هفته رفتیم خونه عزیز جون و آقا جون(مامان و بابام). خدا را شکر خوش گذشت ولی دلمون واسه بابایی تنگ میشد. آخه مرخصی نداشت و ما رو رسوند و خودش برگشت سر کار .
آخر هفته اش هم خاله منصوره و خاله مهدیه اینها اومدن . دلمون واسه اونها هم تنگ شده بود. خوب شد که اومدن و دیدیمشون. فقط جای خاله مرضیه خالی بود حسابی.
الهی قربونت برم من که رفتی اونجا و دوتا حرکتی رو که کلی وقت من منتظرشون بودم رو انجام دادی.
فرشته کوچولوم روز اول که شست پات رو خوردی و روز دوم هم کمی رفتی جلو.
دلیل جلو رفتنت هم این بود که می خواستی به کنترل تلویزیون برسی. کلاً از کنترل خیلی خوشت میاد.
پس توی 5 ماه و 18 روزگیت شستت رو خوردی و برای اولین بار در 5 ماه و 19 روزگیت هم حرکت کردی.
الهی که مامان دورت بگرده که عاشق مدل خزیدنت هستم. روی دست چپت و با یک طرف بدنت می ری جلو. دورت بگردم ترنم من.
در ضمن اونجا دیگه کنار خودم می خوابیدی و از تختت خبری نبود. شبها اول باید روی پام تکونت می دادم تا خواب بری و بعد بذارمت زمین و اما صبح ها که از خواب بیدار می شدی با دستهای کوچولوت کلی با دست و صورت مامان بازی می کردی و من ........
من غرق لذت می شدم از این کارت و هزار بار دستهات رو می بوسیدم و می بوییدم.
ترنم تو معنای زندگی منی و من با تمام وجودم دوستت دارم دختر عزیزم.
خلاصه اینکه به جزء دلتنگی واسه بابا کلی خوش گذشت و تو هم حسابی با آقا جون و عزیز جون و دایی علی کیف کردی.
آقا جون رو خیلی دوست داری و وقتی می ری بغلش به هیچ عنوان حاضر نیستی از بغلش بری توی بغل کس دیگه ای. آقا جون هم تو رو می برد توی حیاط هوا خوری و گل می چید و می داد دستت.
چند تا عکس از این روزها توی ادامه مطلب
به دلیل خوب بودن هوا میشد بریم پارک و مثل اینجا زندانی نبودیم توی خونه.
این هم دخترم توی پارک
این هم وقتی شست پات رو خوردی
خیلی این پایه میز را دوست داشتی و بعد از اینکه خزیدن را کشف کردی همش خودت رو می رسوندی و پایه میز رو می گرفتی
روزها می بردمت توی حیاط و توی آفتاب ماساژت می دادم.( کاری که اینجا به خاطر گرما نمی تونم انجام بدم.)
لباسهات رو هم روی بند لباس پهن می کردم نه روی یک جا رختی توی یک بالکن کوچیک....