تولدت مبارک
ترنّم جان ، دخترم سلام
دختر عزیزتر از جون بابا ، امشب که دارم اینا رو واست مینویسم شما 2 روز و 9 ساعت و 25 دقیقه است که قدم بر چشم ما گذاشتین و تشریف فرما شدید. الهی که بابا دورت بگرده چقدر ریزه میزه و کوچولو و معصوم بودی...
بعد از کلی انتظار پشت در اتاق عمل و کلی نگرانی بابت تو و مامانی ، بالاخره تو بدنیا اومدی ولی بخاطر یه نگهبان زبون نفهم که بعداً جریانشو واست تعریف میکنم، ما نتونستیم قبل از اینکه تو رو به اتاق نوزادان ببرن ببینیم ولی کلی پشت در اتاق نوزادان نگاهت میکردم و ذوقت میزدم ، تا اینکه بالاخره مامانی رو آوردن که البته من باز هم بخاطر خرید دارو موفق به دیدنتون نشدم تا اینکه بعد ازخرید دارو اومدم بیمارستان و تو و مامانی رو در آغوش همدیگه دیدم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی