روزهای زیبای من و تو (1)
عزیز دل مامان سلام
گل من 50 روزگی تون مبارک. کم کم داری بزرگ میشی هزار ماشاالله و من هر لحظه از بودن با تو و دیدنت لذت می برم. این روزها یک کمی می خندی و صبح ها وقتی از خواب بیدار میشی و باهات حرف می زنم می خندی و من هزار بار ذوقت می کنم و خدا را به خاطر نعمت وجودت شکر می کنم. راستی نتونستم پستونک رو ازت بگیرم چون علاقه ات به مک زدن روز به روز بیشتر میشه و وقتی پستونک نداری دستت رو می خوری پس ترجیح دادم پستونک رو بخوری تا دستت. آخه بعدا ترک دادن پستونک آسون تر از ترک دادن شصت دست خوردنه.راستی مامان جون هفته پیش گوشهای نازت رو سوراخ کردم و الان هم یک گوشواره کوچولو گوشهای عزیزت رو خوشگل تر کرده. مبارکت باشه مامان جون.امروز هم تنهایی حمامت کردم. این چندمین باره که تنها حمامت می کنم آخه وقتی بابا از کار میاد خونه شبه و می ترسم مریض بشی.چون شبها کولر روشن می کنیم و می خوابیم نگرانم که خدای نکرده سرما بخوری ولی روزها هوا عالیه و من حمامت می کنم. روش تنهایی حمام کردنت رو هم دوستم بهم یاد داد .تا زمانی که خونه عزیز جون (مامانم) بودیم خودش تو رو حمام می کرد و من کاری نداشتم .فقط آب می ریختم ولی وقتی برگشتم خونمون باید یاد می گرفتم که حمامت کنم .البته حالا دیگه ترسم کم شده و توی وانت حمامت می کنم. تو هم خیلی دختر نازی هستی و اصلا گریه نمی کنی و کلی هم خوشت میاد از بودن توی آب.من از حمام بردنت لذت می برم.الان هم خیلی ناز خوابیدی. دوستت دارم عشق مامان.این هم یک عکس از بعد از حمام در 50 روزگی: