صداي آشناي پدر
ترنّم جان ، دخترم سلام
الان كه دارم اين مطلب رو واست مينويسم 5 ماه و 16 روز و 14 ساعته كه تو دل ماماني هستي و الان تقريباً 700 گرمي وزنت شده. الهي كه بابا دورت بگرده يه چند روزي بود كه تكون نميخوردي تو شكم ماماني ، البته نه اينكه اصلاً تكون نخوري ، بعد از اون تكوناي زيادي كه هفته پيش ميخوردي كه به قول ماماني داشتي ورزش صبحگاهي انجام ميدادي طوري كه از روي شكم ماماني حركتات معلوم بود ، يه دو سه روز شده بود كه خيلي كم ورجه وورجه ميكردي. من و ماماني خيلي نگرانت شده بوديم تا اينكه يه شب وقتي من داشتم باهات حرف ميزدم و قربون صدقت ميرفتم بهت گفتم : واسه بابايي يه خورده ورجه وورجه كن دخمل بابا. اونوقت تو شروع كردن به تكون خوردن و ورجه وورجه كردن.
الهي كه بابا فدات بشه كه با همين تكونات چقدر من و مامان رو خوشحال كردي. بعد از اون روز ديگه هروقت باهات حرف ميزنم كلّي واسم پشتك وارو ميزني ، فكر كنم ديگه الان كاملاً صداي بابايي رو تشخيص ميدي.
الهي بابا قربونت بره دخمل خوشگلم.
(دوست داريم)M&Y