روزهای زیبای من و تو (3)
سلام دخترم
مامان جون این روزها تو در تلاشی که کارهای جدید یاد بگیری و توجه ات به اطراف خیلی بیشتر شده. البته بازیگوش شدی و کمتر شیر می خوری.الهی دورت بگردم دختر که زندگی منو خیلی شیرین کردی.
دخترم صبح ها که از خواب بیدار میشی میبرمت دست و روت رو می شورم و تو هم خیلی خوشت میاد. بعدش هم کلی با هم حرف می زنیم و تو با اصوات مربوط به خودت با مامان حرف می زنی و اما...
و اما حرف زدنت با بابایی خیلی جالبه، بابا که از سر کار میاد خونه تو حدود یک ربع باهاش با زبون خودت و در آرامش حرف می زنی و اگر من هم توی این فاصله صدات کنم یا بخواهم باهات حرف بزنم ناراحت میشی و به من غر می زنی.الهی قربونت بشم که موقع حرف زدن دستهات رو هم توی هم قفل می کنی.فدات بشم دخترم.
این هم چندتا عکس
این روزها داری تمرین می کنی که شیشه شیرت رو خودت دست بگیری
اینجا هم شدیداً به صورت کاملاً تصنعی سرفه می کردی تا بغلت کنم و بعد از اومدنت توی بغلم این قیافه رو به خودت گرفتی