روزهای زیبای من و تو (4)
سلام نفس مامانی
خدایا شکر از همه نعمتهات. خدایا شکر به خاطر وجود ترنمم. خدایا شکر ، شکر ، شکر................
عزیز مامانی پارسال ماه رجب تو توی دلم بودی و امسال حضور گرمت توی خونمونه و جمع کوچیک من و بابا و تو با حضور تو گرم و دلنشین تر شده.. مهربون مامان زندگیم با تو شیرین تر از شیرین شده و از بابایی ممنونم که دلش خواست که بچه داشته باشه و من رو قانع کرد که خوبه اگر بچه داشته باشیم و از خودم هم ممنونم که قانع شدم
دخترم هرچه از خوبیه حضور تو در زندگیمون بگم کم گفتم. ترنم مامان دوستت دارم و عاشقانه می پرستمت.
و اما این روزها ...............
حسابی با بابایی حرف می زنی و ابراز احساسات می کنی نسبت به حرفهاش
همه چیز رو می بری طرف دهنت البته فقط اون قسمتشون رو که دلت می خواهد می کنی توی دهنت از جمله...
این عروسکت رو فقط پستونکش رو می بری طرف دهنت (مثل وقتی خودت می خواهی پستونک بخوری)
قربونت برم مامان این که پستونک خودت نیست.
این اسباب بازی ات که فقط می خواهی توپ وسطش رو بخوری
از 4تا عروسک آویز تختت هم این یکی که رنگش صورتیه رو خیلی دوست داری.
فقط نمی دونم چجوری کشیدی طرف خودت .آخه هنوز بلد نیستی دستت رو دراز کنی طرف اشیا ولی این دفعه وقتی اومدم پیشت دیدم این عروسکه توی دستته.
دورت بگردم مامانیییییییییییییییی
عاشقتم دخترم. خیلی دوستت دارم شیرین عسلم.