ترنّم جانترنّم جان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

ترنّم نامه

مرخصی زایمان

1392/3/21 16:46
نویسنده : باباي ترنّم
322 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسل مامان

دیشب تا صبح راحت خوابیدمممممممممممممممممممممممممممم.

دو ماهه که همه فکر و ذهنم این بود که می خواهم برم سر کار تو رو چه کنم؟ از فکر و خیال تو شبها تا دیر وقت بیدار بودم.

مهد بذارم؟ پرستار بگیرم؟ و .....

اصلا نمی دونستم چه کنم.بابایی که توی این چند ماه مرخصی زایمان من نذاشته بود من دو روز پیش مامان اینها بمونم و می گفت نمی تونم دوری ترنم رو تحمل کنم ، می گفت " پیش مامانت ببریم بذاریم ولی مهد نذاریم یا پرستار نگیریم.می ترسم بچه ام اذیت بشه. هر آخر هفته می ریم می بینیمش." حالا فکر کن حاظر شده بود دوریتو تحمل کنه ولی با این سن کمت پیش پرستار یا مهد نذاره. ولی من می گفتم " اصلاً دلم طاقت نمیاره .من باید هر شب دو سه بار بلند شم و ترنم رو نگاه کنم و دوباره بخوابم. حالا چجوری توقع داری ببریمش اونجا. " و بابا هم می گفت " ما به خاطر راحتی ترنم باید پا روی دلمون بذاریم." ولی به هر حال این موضوع از طرف من کلاً منتفی بود.

خلاصه از فکر سر کار رفتن و کجا بودن تو داشتم دیوانه میشدم. پرستار خوب پیدا کردن اون هم توی بندر واقعاً سخته . مهد هم  واسه شیر خواران توی بندر کمه و مشکلات خودش رو داره. مخصوصاً که توی تیر ماه مرخصی ٦ ماهه من تموم میشد و قطعاً این گرمای هوا و شرجی واسه تو خوب نبود.

حالا دیشب دوباره در مورد ٩ ماهه شدن مرخصی زایمان اخبار یک چیزهایی گفت. خدا کنه که اجرایی بشه تا حداقل کمی بزرگتر بشی و من راحت تر بتونم در مورد مهد یا پرستار تصمیم بگیرم.

هر چی باشه تا اون موقع هم هوا بهتر میشه و هم اینکه تو بزرگتر میشی و کمی از عادتهای غذاییت و رفتارهات تثبیت میشه و من میتونم بهتر در موردت تصمیم بگیرم و دیشب از فکر اینکه مرخصی زایمان ٩ ماهه بشه نفس راحتی کشیدم و راحت خوابیدم.

 

عشق ناز مامان خیلییییییییییییییییییی دوستت دارم. عاشقتم دختر کوچولوم

 

ترنم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

نازنین موسوی
21 خرداد 92 23:18
مرسی نظر لطفتونه.منم با افتخار شمارو لینک کردم.





خواهش می کنم عزیزم
نیلوفر
22 خرداد 92 0:04
واقعا 6 ماه زمان کمیه. بچه باید حداقل راه بیفته بعد مادر برگرده سرکار. انشااله که این قانون 9 ماه تصویب بشه بتونی بیشتر با ترنم وقت بگذرونی.


ایشاالله.آره 6 ماه خیلی کوچیکن هنوز
بهار مامان ائلمان
22 خرداد 92 1:41
فکر کنم مهد جای امن تری باشه واسه ترنم ها!!!!! ! حد اقل بچه رو وسط میز نهار خوری ول نمیکنن .ببین بچه چه تعجبی کرده از این حرکت شما


حالا تو هم این وسط نکته بگیر...........
مامان فرشته
22 خرداد 92 4:54
تا اونجایی که متوجه شدم شما تو شهر دیگه ای زندگی می کنین و مادرتون هم یه شهر دیگه و اگه ترنم جون رو بذارین پیش مادر جون خوب اینطوری که خیلی سخت میشه بهتره یه فکر دیگه ای بکنین. انشالله که مرخص تون هم 9ماه شه. اگه حمل بر فضولی نباشه منم شاغل بودم ولی به خاطر محمدرضا کلا کارو کنار گذاشتم.


خودم هم یک وقتهایی به کنار گذاشتن کار فکر می کنم ولی هنوز نتونستم تصمیم بگیرم. خدا کنه 9 ماهه بشه شاید تا اون زمان بهتر بتونم فکر کنم. هر چند تقریبا شرایط کنار گذاشتن کار رو ندارم
بهار مامان ائلمان
22 خرداد 92 12:50
ترنمو بیار بده من برات بزرگ میکنم قول میدم گازش نگیرم ما که قراره ده پونزده سال دیگه ببر یمش خوب یکم زودتر میبریم .
خوب دیگه مشکل حل شد یک دست وجیغ و هورای بلند
فردا بزارش تو یک جعبه چند تا سوراخم بزار دورو برش بفرست بیاد تپل خاله رو


گاز گازش نمی کنی؟؟؟؟ قول می دی.
نه راستی بعداً سر دخترم منت می ذاری که من خودم بزرگت کردم و کارهات و کردم و از این حرفها.....
مادر شوهر میشی اون موقع دیگه.خاله حساب نمیشی. میشی یک عدد مادر شوهر ..... دار
SaYa
22 خرداد 92 15:31
ای که قربونش برم
کاش بندر بودم تا این گل دختری پیش خودم باشه تا خیال مامانشم راحت باشهقربونش برم با اون لپ و چیشای خوشگلش
ایشالله که تا 9ماهگی قضیه همون مرخصی جور بشه عزیزززززززم


مرسیییییییییی عزیزم. لطف داری گلم.ایشاالله که نه ماهه بشه
مامان ائلمان
22 خرداد 92 17:26
نه مامانش همینجا در حظور روح حاکم بر وبلاگ قسم یاد میکنم که منت نگذاشته و در حفظ و نگهداری از امانت شما کوشا باشم .همچنین سوگند یاد میکنم که از گاز گرفتن او خود داری کرده و تمام وقت خود را بین ترنم و ائلمان به طور مساوی تقسیم نمایم(پس بابای ائلمان چی؟)
بنده متعهد میشوم هرگز رفتارمادرشوهرانه از خود بروز نداده و خویشتن دار باشم.
حالا زود بفرستش بیاد تپلچه منو


نه بابا، اگر شانس ماست فردا روز، روح خبیث مادر شوهریت قسمش یادش میره
بهار مامان ائلمان
22 خرداد 92 23:44
اصلا میدونی چیه نخواستم بزارش مهد اون وقت ببینم مادر شوهر بازی من بهتره یا خاله جونای رنگارنگ مهدش منم صبر میکنم خودش بزرگ بشه میام مخ خودشو میزنم همچین میبرمش که نفهمی کی و چطوری بردمش در ضمن مراقب تپل چه من باش امانت دستتون !!!


اوووووووووووووووووووووووووووووه.کی بره این همه راه.بله رو گرفتی به همین زودی؟؟؟
الهام مامان علیرضا
23 خرداد 92 7:45
خدا رو شکر که نه ماه شد
منم خیلی گرفتاری داشتم با گرفتن پرستار و سر کار رفتن
راستی محبوبه جون به نظر من بهتره از اول بذاری مهد من از مهد خیلی می ترسیدم همش دنبال پرستار بودم ولی الان که مهد میذارم راضی ترم.
اونا هم کارشون و بهتر بلدند هم بچه از الان عادت می کنه
فقط باید نظارت دقیق داشته باشی و گاهی اوقات سرزده بری اونجا و طوری وانمود کنی که اونا بفهمند جزو مامان های پیگیر هستی
موفق باشی دوست خوبم


ممنون از راهنماییت عزیزم.آره فکر کنم از همون اول بذارم مهد بهتر باشه.مرسی که تجربه ات رو در اختیارم گذاشتی
مامان نگارجونی
25 خرداد 92 20:17
منم مثل شما سخت درگیرم با این مرخصی زایمان و اینکه خونوادم پیشم نیستن بعدش باید چیکار کنم...ایشاله9 ماه تصویب بشه ما که دق کردیم دیگه.......
به ما هم سر بزنین....


ایشاالله که تصویب بشه حنما میام پیشتون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنّم نامه می باشد