ترنّم جانترنّم جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

ترنّم نامه

روزهای زیبای من و تو (7)

1392/3/30 11:06
نویسنده : باباي ترنّم
391 بازدید
اشتراک گذاری

دختر عزیزممممممم سلام

دختر نازم ، این روزهایمان هم می گذرد و برای من و بابایی بودن با تو لذت بخش است. خدا را شکر که تو هستی تا ما بعد جدید و زیبایی از زندگی را به واسطه حضورت تجربه کنیم. یک بعد زیبا از زیباییهای ناتمام خدای مهربون واسه ما آدمها....

الهی که به حق این ماههای عزیز خدا به همه مامانهای منتظر نی نی سالم بده و دلشون رو شاد کنه....

الهی امیییییییییییین.

این روزها همچنان در تلاشی برای جلو رفتن و تقریبا نا موفق. گاهی کمی عقب می ری و فقط یک حرکت به جلو می آیی . گاهی هم تلاشت نتیجه نمیده. اما دست از تلاش بر نمی داری و اینقدر تقلا می کنی تا خسته میشی و همونجا سرت رو می ذاری روی زمین. فدای قد و بالات دخترم وقتش که بشه تو هم حرکت می کنی اما به تلاشت ادامه بده که من با هر تلاشت صد بار قربون صدقه ات می رم.

دو سه روزی هست که می تونی با کمک روی پاهات بایستی. قبلا نمی تونستی و زانوهات خم میشد اما حالا می تونی بایستی و کلی هم دوست داری.

گاهی کلمه مامان رو به صورت بخش به بخش واست تکرار می کنم که بتونی مامانی رو زودتر از بابا بگی(آیا من یک مامان حسود هستم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟) ولی نمی دونم چرا تا شروع می کنم به گفتنش تو با صدای بلند قهقهه می زنی و می خندی!!!!!عصبانی

مامان گفتن خنده داره آخه؟؟؟؟؟؟؟؟!!!عینک

همچنان با حرص لثه هایت را روی هم فشار می دی و از دندون هم خبری نیست.

صبح ها بعد از اینکه بابا می ره سر کار ، تو رو از روی تختت میارم کنار خودم روی تخت خودمون و تو گاهی توی خواب کلی نق می زنی و من دستت رو می گیرم توی دستم و تو آروم میشی و می خوابی. البته صد هزار برابر از آرامشی که دستان من به تو میده من از بودن دستهای کوچولوت تووی دستم احساس آرامش می کنم و غرق لذت میشم و هزار بار دستهای کوچولوت رو می بوسم.

 بعدش هم من زودتر از تو بیدار میشم و به کارهام می رسم و گاهی با خودم می گم خوبه که می خوابه تا من کارهامو انجام بدم ولی وقتی میام که بهت سرکشی کنم میبینم که بی سر و صدا بیدار شدی و دمر شدی و داری با ناخن هات می کشی روی ملحفه تخت ما و نی دونم که این صدا برای تو چه لذتی داره که کلی ازش کیف می کنی و باهاش سرگرم میشی. خیلی صحنه قشنگیه وقتی با اون دستهای کوچولوت میکشی روی ملحفه و یک صدای خیلی ریز ریز میاد. من که فقط بغلت می کنم و هزار تا بوس آبدار نثارت می کنم. دیروز هم که من با ناخن های خودم امتحانش کردم کلی خندیدی و حال کردی از این حرکت. الهی که من قربونتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت برم عروسکم. 

خیلی وقتها شیشه شیرت رو خودت دست می گیری و شیر می خوری اما اگر رگ شیرازیت بگیره................

اگر نخواهی که شیشه ات را دست بگیری هر چند بار که بدهم دستت ، شیشه ات را رها می کنی و دستهات و می بری زیر بالشت و به هیچ عنوان همکاری نمی کنی و شیشه رو روی سینه ات می ذاری. بعدش هم شیشه ات می افته و گریه می کنی. من هم چند بار سعی می کنم که بدم به دستت ولی آخرش در مقابل حکم پادشاهانه شما کوتاه میام و خودم شیشه رو نگه می دارم.

خلاصه اینکه روزهای زیبای من و بابا و تو هر روز با وجود تو زیباتر میشه و ایشاالله که همیشه سالم و سلامت باشی عشق مامانی.

خدا را صد هزار بار شکر که منتش را بر سر ما نهاد و تو فرشته مهربون رو به ما داد. الهی شکرررررررررررررر

دوستت داریم دخترم.

 

ترنم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان فرشته
30 خرداد 92 13:48
دختر دار بودن هم این مشکلها رو داره عزیزم هنوز 5ماهشه انقدر خواستگار دارین وقتی بزرگ شد ببین چی میشه
مامان فرشته
30 خرداد 92 14:12
پریما چند روز پیش پرسیدم 65تومن بودش اونجا چرا انقدر گرونه.


عربیش ارزون تره. من آلمانیش که ابته لهستان می زنه رو استفاده می کنم. ضمن اینکه بندر الان یک سالی هست که قیمت ها از همه جا گرون تر شده.
مامان رادمهر
30 خرداد 92 14:19
چه دختر تو دل برویی دارین خدا حفظش کنه
یه سوال ترنم کوچولو کی اولین غلتشو زد؟ آخه رادمهر دو هفتس که غلط میزنه اونم کم مثلا هر چند روز یه بار تازه بعدشم زود خسته میشه آخه اصلا سرشو نمیتونه بالا بگیره به نظرتون من چی کار براش میتونم بکنم؟


ممنون عزیزم. ترنم دقیقا در پایان 4 ماهگی اولین غلتشو به تنهایی زد. قبلش تلاش می کرد ولی باید کمکش می کردیم. همه بچه ها مثل هم نیستن. بعضی ها زودتر کارها رو انجام می دن و بعضی ها دیرتر.ترنم هم اوایل زود خسته می شد. ولی خسته اش نکن. بذار خودش به وقتش کارهاش رو انجام می ده. باز هم توی چکاب ماهیانه اش از دکترش سوال کن. روند رشد بچه ها با هم فرق داره.
بهار مامان ائلمان
30 خرداد 92 17:36
سلام به مامان ترنم و بقیه مامانهای پسر دار .امروز بعد از اینکه کلی فکرم مشغول خواستگارهای جور واجوری بود که این روزها چپ و راست داره سرو کلشون پیدا میشه گفتم بزار تکلیفم رو روشن کنم راستش تا حالا قضیه رو به ائلمان نگفته بودم خواستم خودش بزرگ بشه و با چشم باز انتخاب کنه که بعدا نگه تقصیر تو بود اما دیدم دارن ترنمو از دستم در میارن این شد که با ائلمان امدیم و چند تا از عکسهای خوشکل مشکل ترنمو از تو وبلاگش نگاه کردیم اما با کمال حیرت دیدم که ائلمان گفت مامان این کیه گفتم این ترنم نینی خاله بعد ائلمان خندیدو گفت نه این ابجیه و بار سنگینی از رو دوش من برداشت و من اینجا رسما انصراف خود را از خواستگاری و این حرفها اعلام میدارم .


تو فکر نکردی شاید ائلمان روش نشده بگه " نامزدمو بدین برم..... می خواهم به قربونش برم......"
بی عقل بچه نجابت کرده توی ساده چرا باور کردی.....
بعدش هم بشین تا ائلمان منتظر خواستگاری کردن تو بمونه......
بهار
30 خرداد 92 18:18
بله میبینم که از اینکه ائلمان رو از دست دادین ناراحت شدین و هر چی دلتون خواست نثار من کردین .

بعدش هم خواهر همین یک بار که خودم براش تصمیم گرفتم برا هفت پشتم بس بود .دیگه از این کارا نمیکنم حالا خوبه ائلمان ترنمو مثل ابجیش دید اگه یک وقتی شاکی میشد که این وسط خون راه میافتاد .







خدا منو بکشه اگر حرفی نثار تو کنم. خدا را شکر که به چشم آبجی دید. والله ارزش نداره دوستی 20 ساله من و تو به خاطر این دوتا وروجک به هم بخوره.....!!!!
ولی خودمونیم ها تا اسم خرج و مخارج بچه اومد و گفتیم عروس گرفتن خرج داره پا پس کشیدی؟؟؟؟؟؟
لیدا
30 خرداد 92 22:20
سلام به تو مامان عزیز اول ممنونم از همراهیت با منو پسملی هام دوممم وایییییییییییییییی چه دخملی خدا حفظش کنههههه از طرف منم 1000 تا بوسش کن عاشقش شدم از اشنایی باهاتون خیلی خوشحال شدم


ممنون عزیزم. خدا بچه های شما رو هم حفظ کنه. لطف دارید.
اسماء
31 خرداد 92 23:06
من دلم می‌خواهد خانه‌ای داشته باشم پر دوست، کنج هر دیوارش دوست‌هایم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو...
اسماء
31 خرداد 92 23:22
ممنونم عزیزم که اومدی پیشم
ممنون که وبمو میخوندی عزیزم
با تبادل لینک موافقی؟


خواهش می کنم عزیزم. حتما .
بهار مامان ائلمان
1 تیر 92 11:59
نه گلم به خاطر خرجو مخارج پس نکشیدیم که هم دیدم ائلمان به ترنم میگه ابجی و هم اینکه دیدم دل ترنم با یکی دیگه است ما هم گفتیم خوشبخت بشن در ضمن تو از این شانسا نداری من با تو قهر کنم و از دستم راحت باشی[نیش.خند]


اولا طفلکی بچم کی دلش با یکی دیگه بوده؟؟؟؟ هفت جد و آبادش هم بی خبره....
دوماایشالله که همیشه تو و شرت و دستت روی سر من پایدار باد....
راستی بابا شرمنده...
بابا شماره پاک شده....
بابا شمااااااااا....
SaYa
1 تیر 92 13:03
عزیزم خصوصی ببخشید عجله دارم پستتو میام میخونم و نظر میدم
بهار
1 تیر 92 13:15
ای جانا پس براتوهم فرستادم این ابراز شرمندگی رو ؟
کاش برام اس بدی البته با اس هیچی شماره نمونده برام !
به لطف ائلمان هر چند روز یک بار کل شماره های منو به باد میده و من بیچاره میمونم وکلی شرمندگی !
یادش بخیر قدیما یک دفترچه تلفنی داشتیم و همه شماره ها رو توش مینوشتیم .


ها ها ها. لطف ائلمان همیشه مستدام باد.
بهار مامان ائلمان
1 تیر 92 13:18
راستی دیدم یک جایی نوشته بودی مولفیکس برا ترنم میبندی و اونم حساسیت میده .من همیشه مولفیکس بستم هیچیش نشد اما یک بار مولفیکس گرفتم از این هایی که سفارش عربستان بودن ائلمان بهش حساسیت داد .از اون به بعد فقط ترکشو گرفتم اخراشم از این ایرانیها خیلی خوب بود . شاید تو هم از اون عربیهاش بستی ؟



نمی دونم روش که ایرانی نوشته!!!!!
الهام مامان علیرضا
1 تیر 92 13:37
اوه ه ه ه ه
بابا چه معضلی شد این خاطرخواهیِ من!!!(پیرو نظرات قبلی)
آخه نیست ماشاله دخملی نازه آدم به هوس میفته
ازش خواستگاری کنه
بوس برای ترنم جون



آره الهام جون. کلی شاکی پیدا شد.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنّم نامه می باشد