در آرزوي ديدار
ترنّم جان ، دخترم سلام چند روز پيش با ماماني و مامان بزرگ پروين و بابا بزرگ شهريار رفته بوديم خونه ي پسرخاله ي مامان كه دخترشون تازه بدنيا اومده بود. كلي من و ماماني دلتنگ بدنيا اومدنت شديم و آرزو كرديم زودتر اين دو ماه هم تموم بشه و تو بدنيا بياي و ما هم تمام وقتمونو با تو بگذرونيم. نميدوني چقدر از ديدن يه كوچولو ذوق زده شده بوديم و خودمون رو تصور ميكرديم وقتي كه تو بدنيا بياي و لحظه هاي قشنگي رو كه قراره با هم بگذرونيم. بابايي دلمون خيلي واسه ديدن روي ماهت تنگ شده و ديگر صبر و قرار نداريم. خيلي خيلي دوست داريم دختر گلم. (دوست داريم)M&Y ...
نویسنده :
باباي ترنّم
12:36