ترنّم جانترنّم جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

ترنّم نامه

دلتنگي

1391/11/14 8:40
نویسنده : باباي ترنّم
314 بازدید
اشتراک گذاری

ترنّم جان ، دخترم سلام

بابا جون ديروز مامان بزرگ و بابا بزرگ تصميم گرفتن كه بعد از چند هفته كه اومده بودن و مواظب ماماني و بعدشم تو بودن، برگردن سر خونه و زندگي خودشون، آخه طفلكيا توي آپارتمان نميتونن زندگي كنن سختشونه. خداييش خيلي واسه ماماني و تو زحمت كشيدن كه من همينجا دستشونو ميبوسم و از زحمتاشون تشكر ميكنم. خلاصه اينكه ماماني هم تصميم گرفت باهاشون بره آخه طفلكي هنوز نميتونه تنهايي از تو مراقبت كنه.

من هم برخلاف ميل قلبيم كه اصلاً دوست نداشتم از تو و ماماني دور بشم بخاطر سلامتي تو و تنهايي ماماني موافقت كردم. اما از ديروز كه شما رفتين اصلاً حوصله هيچ چيزو ندارم حتي حوصله خودمم ندارم... خيلي دلم واستون تنگ شده به حدي كه ديروز نشستم كلي گريه كردم، بابايي وقتي بزرگ شدي اگر يه وقت شنيدي گفتن "مرد كه گريه نميكنه!" خيلي حرف بي خوديه اتفاقاً مردا وقتي دلشون ميگيره زودتر از خانما ميزنن زير گريه فقط فرقش اينه كه مردا توي خلوت خودشون گريه ميكنن...

بابا جون، خلاصه اينكه بد جوري دلم هواتونو كرده...

دوستون دارم(Y)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله مرضیه
14 بهمن 91 8:57
ای جان!!!! کاکا نبینم دل تنگ باشی!! خدا نکنه گریه کنی. ایشالا زود می بینیشون. منم دلم واسه جوجه کوچیکمون یه ذره شده. چرا عکساشو نمی ذاری تو وبلاگ که من ببینم؟؟؟!!!


فدات شم مرضیه جان، چشم. عکساشم میزارم
مامان ترنم
14 بهمن 91 9:16
سلام، قدمش مبارك باشه، عكسهلي بيشتري از گل دخترتان در وبلاگش قرار دهيد تا روي ماهش را ببينيم. نام دختر من هم ترنم است به وبلاگ ما هم سري بزنيد.
خاله منصوره
17 بهمن 91 20:57
منم دلم واسش یه ریزه شده،دلتنگی سخته ،میدرکمت.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنّم نامه می باشد