دستان کوچکت بر گردنم
سلام عشق ناز نازی مامان
ترنم 10000000000000000000000000 تا دوستت دارم.........
قبلاً یک جایی این جمله رو دیده بودم ولی بی اهمیت از روش گذشته بودم
*قیمتی ترین جواهری که می توانید بر گردنتان بیندازید دستان فرزندتان است*
و حالا دیشب به تمام معنا این جمله رو درک کردم و با تمام وجود احساسش کردم. و اما ماجرا...
دیشب بعد از اینکه با کلی تلاش تو رو خوابوندیم و بابا بردت توی اتاق سر جات خوابوندت ، من هم بعد از آماده کردن شیشه شیرت خواستم که برم بخوابم که بابا گفت ترنم بیدار شده. و حالا من که کلی هم سر درد داشتم باید حداقل دوباره دو ساعت وقت می ذاشتم که تو بخوابی. و از اونجایی که این برنامه رو شب قبلش هم تکرار کرده بودی من خیلی خوابم می اومد ولی چاره ای نبود. بابا که رفت خوابید و من موندم و تو.آخه تو عادت داری روی پا بخوابی و اینکه تا تو نخوابی من اصلا نمی تونم بخوابم.
خلاصه اینکه گذاشتمت روی پا و تکونت دادم تا بخوابی و وقتی بعد از یک ربع دیدم که هیچ اثری از خواب توی چشمهات نیست یک کمی باهات حرف زدم و وقتی دیدم داری می خندی دلم خواست که بغلت کنم. ای ول به دلم که چه خوب و به موقع خواست.
همه زندگی مامان من بغلت کردم و تو برای اولین بار دستت رو انداختی دور گردنم.تا حالا هیچ وقت اینکار رو نکرده بودی توی بغلم.
و من ذوق مرگ از این حرکتت.
دستت رو انداختی دور گردنم و بعد کلی دستت رو کردی توی موهام و بعدش هم که خسته شدی سرت رو گذاشتی روی شونم. ترنم من ، اون لحظه اگر تمام دنیا رو هم به من می دادن با این دست کوچولوی تو که دور گردنم بود عوضش نمی کردم.خدایا شکر، شکر ،شکر............
حالا من ذوق زده دیگه دلم نمی خواست که بذارمت پایین که بخوابی. خلاصه اینکه خیلی حال کردم با این کارت و خیلی درک کردم معنی جمله ای رو که گفتم.
از امروز صبح هم بی بهانه و الکی همش بغلت می کنم که تو دستهات رو بندازی دور گردنم .من هم واست شعر می خونم و با هم می رقصیم. خیلی خوش می گذره با تو عشق کوچولوی من.
هزاران بار خداوند رو به خاطر حضورت توی زندگیم شکر می کنم.