پایان پنج ماهگی دردانه دخترم
سلام چراغ خونه
دختر ملوسم ، امروز پنج ماهگیت تموم شد و تو وارد ششمین ماه زندگیت شدی.
چه زیبا گذشت این پنج ماه با تو عزیز دل مامانی. خدا را به خاطر تک تک این لحظه ها و ثانیه های زیبایی که با تو داشتیم شکر می کنیم .
الهی من فدای قد و بالای کوچولوت بشم گل دختر من.هر لحظه که می گذره من و بابایی بیشتر از بیش عاشقت میشیم و تمام لحظه های با تو بودن برامون شیرین تر از عسل شده.
الهی قربونت برم ترنم مامان.
امروز عزیز جون و آقا جون اومدن بندر خونمون و من توی فکر بودم که بعد از ظهر که بابایی از کارخونه اومد خونه با هم بریم و یک کیک کوچولو واسه تولد پنج ماهگیت بگیریم ولی وقتی بابایی اومد خونه دیدم که خودش یک کیک خریده و گفت "این هم به مناسبت تولد پنج ماهگی دخترم".
معلومه که حسابی توی دل بابایی جا داری که یادش نرفته بود
بعدش هم با عزیز جون و آقا جون چندتا عکس گرفتیم و کیک تولد دخترمو خوردیم. تو هم که طبق معمول چشمت دنبال خوراکی.(الهی بمیرم که به خاطر آلرژی فعلا دکتر گفته نمی تونم بهت چیزی بدم)
ترنمم ، شیرینی زندگیم ، دوستت داریم و از خدا سلامتی و سعادت و عمر با عزت و لذت رو برات طلب می کنیم. من و بابایی عاشقتیم و از اینکه تو شدی نعمت و برکت خونمون خیلی خوشحالیم.
خدایا شکررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر
این هم عکسهای تولد پنج ماهگیت عروسک ناز نازی مامان
این هم کادوهای تولد ٥ ماهگی عزیز دلم که از کرمان واست خریده بودیم.