ترنّم جانترنّم جان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه سن داره

ترنّم نامه

ترنم در آتلیه خونگی

سلام خانوم خانومای مامان بالاخره روز جمعه در سن چهار و نیم ماهگی شما ، موفق شدیم بابا رو گیر بندازیم که چندتا عکس از دخترم بگیره. البته در یک آتلیه از نوع خانگی.(شایان ذکر است که بابایی چند سال پیش آتلیه داشت.) بابایی همیشه می گفت تا نتونه بشینه نمیشه ازش عکس خوب بگیریم ولی با اصرار من قبول کرد که ازت عکس بگیره. البته چون بدون آمادگی بود و توی خونه هم عکس گرفتیم هیچ برنامه و دکور خاصی نداشتیم. در ضمن همین که خواستیم شروع کنیم به عکس گرفتن شما بهونه خواب کردی و اصلاً همکاری نکردی. ما هم سریع چندتا دونه عکس گرفتیم و شما هم وسط کار خوابیدی. بعدش هم ما منصرف شدیم و گفتیم بزرگتر که شدی ببریمت یک آتلیه خوب و ا...
12 خرداد 1392

این رسمشه دخترم؟؟؟؟

سلام شیرین عسلم ترنم جان ، شیرین عسل مامان ، این رسمشه؟؟؟ دختر خوب واسه مامانش زبون در میاره؟؟؟؟ رفتی بغل بابا و طبق معمول الطاف پدر شامل حال دختر شده و انگشت بابا در اختیار جنابعالی قرار گرفته. البته علیرغم تمام غر زدنهای بنده و بی توجهی شما و بابا جونت..... تو هم که از خدات بود.....  با حرص و ولع هرچه تمامتر شروع کردی به خوردن انگشت بابا و این هم قیافه من بعدش صدات کردم و می گم : "ترنم دوباره انگشت بابا؟"   و در کمال حیرت با این حرکت شما مواجه شدم.     و چون دوربین دستم بود تا از این سند جنایت بابا عکس بگیرم تونستم این لحظه رو شکار کنم. حالا خودت بگو ، دختر خوب زبون...
12 خرداد 1392

ترنم در پنج ماهگی به روایت تصویر

سلام عشق من   دختر عزیزم ، باورم نمیشه که تو الان توی پنجمین ماه زندگیت هستی . الهی من به فدای تو. ایشاالله که همیشه سالم باشی و سلامت .   این هم چندتا عکس از این ماه   یک دختر تمیز و حمام کرده مرتب....       در حال بازی با بادکنک       طبق معمول در حال خوردن دست     بچه جون لباست کو؟؟؟؟؟؟؟     ماشاالله لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم ...
12 خرداد 1392

قربون بعضی چیزها(2)

سلام مامانییییییییی عزیزم فدای چشمهات بشم دختر نازم روزی هزار بار هم قربون صدقه ات برم کمه. خیلی دوستت دارم مامانی. خیلی زیاد.عاشقتم ترنم کوچولو.ی من.... و اما قربونتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت برم مامانییییییییییییییییییی   قربون این خنده متینت برم من     قربون تو و بابایی مهربونت برم من       خیلیییییییییییییییییی دوستت دارم ترنم مامان. عاشقتم جوجه کوچولوی من.   ...
12 خرداد 1392

خوب می خوابی دخترم، خووووووووووووووووووووب

سلام گل مامان ترنم جون ، بد نیست یک وقتهایی بخوابی تا مامان هم به کارهاش برسه!!!!!!!!!!!!!!!!!! می پرسی چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خودت ببین..............   کلی وقت گذاشتم و خوابوندمت که برم ظرف بشورم و خونه رو مرتب کنم. تا دم در آشپزخونه رفتم ، بعد گفتم شاید گرمت بشه. برگشتم که کولر رو واست روشن کنم و روت پتو بدم. با این صحنه مواجه شدم........................         و این قیافه من بعد از دیدن این صحنه   قابل ذکر است که یک ساعت نق زدی تا خوابیدی و در عرض ده ثانیه اینگونه بیدار شدی و قصد غلط زدن توی تختت رو داری.   به هر حال از دختر ...
12 خرداد 1392

بافندگی مامان(1)

سلام خانم کوچولو خونه بالاخره بعد از کلی امروز و فردا کردن واسه خرید کاموا ، چند روز پیش وقت کردم که برم و کاموا بخرم. آخه می خواستم واست از روی وبلاگ یکی از مامانهای خوب که آموزش بافتنی داره یک چیزهایی ببافم. البته چون اینجا هوا گرمه و لباس بافتنی به کارت نمیاد فقط هر زمان که وقت داشته باشم ، چیزهای تزئینی اش رو واست می بافم. خداییش چقدر هم حال داد بافتن واسه دختر کوچولوم. البته فعلا که مو هم نداری تا حداقل این گل بافتنی رو بزنم روی یک گیر مو و بزنم به موهات.  حالا شاید دوختمش به گوشه سر یکی از عروسکهات....  و اینگونه شد که مامان پس از پانزده سال دست به قلاب شد.آخرین بار دبیرستانی بودم که قلاب بافی کرد...
9 خرداد 1392

تقدیم به همسر عزیزتر از جانم

ترنّم جان ، دخترم سلام بابا فدات بشم الهی چند صباحی بود که بدلیل مشغله کاری و جستجوهای روزانه بدنبال خرید خونه که قراره آشیونه ی امنی باشه واسه من و تو و مامانی و به سرانجام رسیدن همه ی زحمتهای این چند وقته ، بالاخره وقت کردم تا یه چند خطی واسه دختر عزیزم بنویسم. بابا جون ، از اونجایی که اول ازدواج من و مامانی بهش قول داده بودم که خوشبختش کنم و نذارم آب توی دلش تکون بخوره و لازمه ی یک زندگی راحت و بی دغدغه داشتن یک سرپناهه که آدم توش احساس راحتی بکنه ، بعد از کلی قسط و قرض و وام بالاخره پولامونو جمع کردیم و یه خونه ی نقلی و خوشگل خریدیم ، البته ناگفته نمونه که مامانی هم تمام طلاهاش رو فروخت و کمک بزرگی بود توی این امر خطیر. به ه...
8 خرداد 1392

سرگرمی جدید

ترنّم جان ، دخترم سلام بابای عزیزم چند وقت پیشا با مامانی رفته بودیم تارا مارکت خرید که مامانی رفت قسمت اسباب بازیها تا واسه تو دخمل خوشگل کتاب قصه بخره که یهو چشم بابایی افتاد به پازل های 3بعدی و از اونجایی که تو خیلی پازل 3بعدی دوست داشتی و دائم به من اصرار میکردی که یدونه بخرم منم دست رد به سینت نزدم و یکیشون رو انتخاب کردم و خریدم. خلاصه یه چندروزی کار من و مامانی شده بود درست کردن پازل و از اونجایی که درجه سختیش هم 5ستاره بود کلی وقتمون رو صرف جور کردن تیکه های کوچیک پازل میکردیم تا بالاخره بعد از 5-4 روز تموم شد. در ادامه مراحل تکمیل شدن پازل 3 بعدی رو واست میزارم تا به اهم قضیه پی ببری....   ...
8 خرداد 1392

ترنم و بابا

سلام نفس من   دختر گلم ، پیرو پست قبلی خواستم بگم علیرغم کودکیاری بیست بیست بابا جون ، بابایی تو رو خیلی دوست داره و عاشقته.   با این که گاهی از کودکیاری نمره صفر می گیره ، یه وقتهایی هم می تونیم بهش بیست بدیم   مثل اینجا....     و گاهی هم میشه بهش صد بدیم.مثل اینجا...   ...
6 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنّم نامه می باشد