ترنّم جانترنّم جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

ترنّم نامه

بازی با شیشه شیر

سلام نفسم الهی فدات شم مامان. شیشه شیر رو بهت دادم که شیر بخوری. تو هم باهاش سرگرم بازی....... همه کار کردی الا شیر خوردن. دوستت دارم عشق من . دوستت دارم. تصاویر گویای گفته های منه . همین کارها رو کردی که توی چهار ماهگیت فقط شش کیلو و سیصد گرم وزنته عشق بازیگوش من.           ...
26 ارديبهشت 1392

روزهای زیبای من و تو (4)

سلام نفس مامانی خدایا شکر از همه نعمتهات. خدایا شکر به خاطر وجود ترنمم. خدایا شکر ، شکر ، شکر................ عزیز مامانی پارسال ماه رجب تو توی دلم بودی و امسال حضور گرمت توی خونمونه و جمع کوچیک من و بابا و تو  با حضور تو گرم و دلنشین تر شده.. مهربون مامان زندگیم با تو شیرین تر از شیرین شده و از بابایی ممنونم که دلش خواست که بچه داشته باشه و من رو قانع کرد که خوبه اگر بچه داشته باشیم  و از خودم هم ممنونم که قانع شدم دخترم هرچه از خوبیه حضور تو در زندگیمون بگم کم گفتم. ترنم مامان دوستت دارم و عاشقانه می پرستمت. و اما این روزها ...............   حسابی با بابایی حرف می زنی و ابراز احساسات می کنی نسبت به حرفهاش ...
22 ارديبهشت 1392

غلامتم بابایی

ترنّم جان ، دخترم سلام بابایی عزیزم یه چند وقتی بود یه خورده سرم شلوغ بود و وقت نمیکردم سری به وبلاگت بزنم اما امشب دیگه تصمیم گرفتم واست بنویسم. عزیز بابا توی این چند وقته که خیلی تغییرات جدیدی داشتی کمابیش مامانی واست نوشته ولی یه کارهایی میکنی که بابایی خیلی لذت میبره از شیرین کاریات ، مثلاً هر وقت بابا از سر کار میاد خونه تو بلند بلند شروع میکنی به خندیدن و حرف زدن با بابایی منم که دل به دلت میدم و کلی خونه رو رو سرمون میذاریم. یه چند وقتی هم هست که علاقه زیادی به خوردن انگشت بابایی داری و من هم که هر وقت میخوام تو رو به مرادت برسونم با دعوای مامانی مواجه میشم ، ولی تو فکر کن که دختر و پدر با هم به خواسته ی دلشون نرسن... این...
18 ارديبهشت 1392

اندر احوالاتمان...

سلام عشق کوچولوم مامان جونی دیروز با هم رفتیم خرید. توی تارا مارکت شیر نان ١ دیدم و کلی تعجب کردیم با بابا.آخه بعد از شیر نخوردنت و بعد از کلی تحقیق در مورد انواع شیر خشک ما به این نتیجه رسیدیم که شیر نان از بقیه شیرها بهتره و خدا را شکر تو هم خوردی و فقط می موند مشکل تهیه اش. اینجا توی بندر که هرچه گشتیم پیدا نشد و پس از تماس با داییم که کرمان داروخانه دارن چندتایی واست گیر آوردیم و پس از اون واسه دفعه بعد به دایی گفتم واست یک کارتن نگه داره که البته اونم واسه مصرف حدودا یک ماه و نیمت هست.آخه تو هر ٣-٤ روز یک قوطی رو تموم می کنی. البته بیشترش رو میریزم بیرون.چون پیرو حمله شدید جنابعالی به شیشه شیر من فکر می کنم که خیلی گرسنه ای و واست زیا...
16 ارديبهشت 1392

شیرین کاریهای ترنم به روایت تصویر

ترنمم سلام نفس کوچولوی مامان خنده هات و گریه هات و شیطنت هات و هر چیزی را که مربوط به توست دوست دارم. دوستت دارم ترنمم   قربون خنده ات به عروسکهای تشک بازیت        این هم خنده ات به بابا که می خواهد ازت عکس یگیره     خب بگو نمی خواهم عکس بگیرم ، دیگه این عروسک بیجاره رو چرا اینجوری کردی.......       ماشاالله ، لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم دوستت دارم دخترم     ...
15 ارديبهشت 1392

روزهای زیبای من و تو (3)

سلام دخترم مامان جون این روزها تو در تلاشی که کارهای جدید یاد بگیری و توجه ات به اطراف خیلی بیشتر شده. البته بازیگوش شدی و کمتر شیر می خوری.الهی دورت بگردم دختر که زندگی منو خیلی شیرین کردی. دخترم صبح ها که از خواب بیدار میشی میبرمت دست و روت رو می شورم و تو هم خیلی خوشت میاد. بعدش هم کلی با هم حرف می زنیم و تو با اصوات مربوط به خودت با مامان حرف می زنی و اما... و اما حرف زدنت با بابایی خیلی جالبه، بابا که از سر کار میاد خونه تو حدود یک ربع باهاش با زبون خودت و در آرامش حرف می زنی و اگر من هم توی این فاصله صدات کنم یا بخواهم باهات حرف بزنم ناراحت میشی و به من غر می زنی.الهی قربونت بشم که موقع حرف زدن دستهات رو هم توی هم ...
15 ارديبهشت 1392

مادر

ترنم جونم سلام دختر عزیزم امروز می خواهم به بهانه روز مادر توی این پست از مامانم تشکر کنم به خاطر همه زحمتهایی که واسه من و تو کشیده.تو هم وقتی بزرگ شدی باید قدرش رو بدونی. مامان عزیزم دستت رو می بوسم و برایت عمر با عزت از خدا طلب می کنم بابت تمام زحماتی که هنگام تولد ترنم واسه من و دخترم کشیدی. دوستت داریم مامان پروین. این شعر هم تقدیم به مامانم   آسمان را گفتم مي تواني آيا ... بهر يک لحظه ي خيلي کوتاه روح مادر گردي صاحب رفعت ديگر گردي گفت ني ني هرگز من براي اين کار کهکشان کم دارم نوريان کم دارم مه و خورشيد به پهناي زمان کم دارم *** خاک را پرسيدم مي تواني آيا دل ...
10 ارديبهشت 1392

به امید خدا

سلام دختر نازم دختر گلم این روزها من و بابایی درگیر انجام یک کاری هستیم که امیدوارم درست بشه. تو هم که قلبت پاکه پیش خدا واسمون دعا کن تا کارهامون بی دردسر درست بشه و بیام خبرش رو واست بذارم. ایشاالله.... ضمنا عزیز جون و آقا جون (مامان و بابام )هم دنبال کاری هستند شبیه کار ما .خدا کنه کار اونها هم درست بشه.خدایا خودت کمکمون کن.
10 ارديبهشت 1392

دختر خوب مامان

سلام دخترم خدایا شکر از این نعمت.خدایا شکر برای حضور ترنم در زندگیم و خدا را شکر به خاطر سلامتی ترنمم. دختر من می خواسته با مامانش بره بیرون .لباس پوشیده و مرتب روی مبل منتظر مامانش نشسته . الهی که دورت بگردم دختر ناز و عزیزم.   ترنم مودب ، مرتب و آماده برای بیرون رفتن از خانه ...
9 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنّم نامه می باشد