اولین عید
ترنّم جان ، دخترم سلام بابای عزیزم امسال اولین سال نویی بود که ما یه خونواده ی سه نفره شده بودیم و عید امسال واسه من و مامانی خیلی خیلی عید قشنگی بود آخه تو فرشته ی مهربون با ما بودی و از زمانی که از بندر به سمت شیراز حرکت کردیم یعنی 28 اسفند 91 واسه دیدن خونواده ی بابایی قشنگترین سفر ما شروع شد و من و مامانی با بودن تو اصلاً خستگی راه رو احساس نکردیم. خدایا ازت ممنونیم بخاطر این نعمتی که به ما دادی. باباجون نمیدونی وقتی تو توی مسیر واسه بابایی شیرین میشدی دلم میخواست یه گوشه پارک کنم و بخورمت عزیز بابایی. روی صندلی عقب واست یه جای خوشگل درست کردیم و تو رو عقب خوابوندیم و مامانی هم کنارت نشست و بابایی هم مثل یه راننده خصوصی در خدم...
نویسنده :
باباي ترنّم
14:29